فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها، خاطره‌ها، بازی‌ها ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها، خاطره‌ها، بازی‌ها ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

تشی لَت

تشی لَت

به نام خدا. تکیه پیش را به سمت اوسا و مرسم ترک کنین، درست کمی بالاتر از خیابانی که به ببخل مله می ره، یه راهی در سمت چپ تانه که کاملاً سر بالاییه. اینو طی کنین، به تشی لت می رسین. به شما می گم جوانا که حال ندارین حتی کوچه پس کوچه های محل تان را بگردین. هی نشسته اید پیش شومینه و به قول ما دارابکلایی های اصیل! و سنتی تَش په، هیچ جا را بلد نیستین.

تشی یعنی همان خارپشت. تیرانداز. ریکاشه. سیخول. سیخور. سنگر. اسغر. و چندین نام دیگر. که در عربی به این حیوان شب رو، قُنفُذ و دلدل می گویند. تشی چنانچه به ستیزه کشانده شود، بدجوری تیرهای اَبلَق اش را به سوی دشمنش پرتاب می کنه. و ابلق هم یعنی دورنگ. گاه پلنگ هم از پس این ابلق به دوش تشی  بر نمی آد.


تشی لت و آن دور هم انارقلّت. از چپ: امیردائی . عاصم. عادل. عارف. سال 1385. عکاس: دامنه

و من در اِعجابم چطور برخی ها! نه البته دارابکلایی ها! می آن گیرش می اندازن و به آسانی به گوشتش! می رسن؟ عده ای صد البته، با تفنگ و برخی هم با رَسن و شریک و سیم تله می گیرنش؟ آی این بدمصّب شکم، که چه حیله هایی به آدمی یاد می ده. سیر سیر هم می خورن و بعد بهانه درمی آرن و می گن تشی گوشت ره، برای نَرمه ی زانوی بی لَزِج یعنی، چسبنده و لغزنده ی پای شان که دارو و درمانه! می خورن. عجب! چه کشف هایی! و مکاشفاتی!

دست ابن عربی را در فتوحات مکّیه که انبوهی از مکاشفات عرفانی و فهم و فَصّ قرآنی و نبوّتیه، بستند که بستند و از همه چیز رَستند. این از تشی و نامش و گوشتش. من در دامنه فقط فرهنگ لغت نمی گم، در دل هر متن حر ف هایم را به اشارت و کنایات می زنم .پس، تیزی و ذکاوت در هوش و حواس تان تجمّع دهید تا از آن به انتباه یعنی خبردانی مفید و موثر و کارا، برسین.


تشی لت. 1395. عکاس: جناب یک دوست

اما لت یا لد و یا لات در تشی لت، به چه معناست؟ اگر لت درست باشه. یعنی پاره زمین. تکّه پاره. تکه پارچه. مثل این سخن مُحاوره ای ماها که فلانی را زدند و لَت و پارش کردند. پس لت در گویش آباء و اجداد بسی حکیم مان، یعنی تکه و پاره ای از زمین زراعی محل مان. اگر لد منظور باشه. یعنی دشمن سخت جان. سر سخت. تاچّه. گوال. جُوال.

به این ترتیب تشی لت یعنی بخشی از خاک محل که بسی سخت و گویی دشمن جان زارع است. چون در شیپی تند واقع شده است. و شاید هم خاکش کم محتوا و بی عناصره. ولی اگر لات صحیح باشه. این  یعنی فقیر و بی چیز. یعنی تکّه ای از زمین کشاورزی محل که دچار فقر و بی چیزی هاست. و پُر بار دِه نیست. نیز پُربازدِه. حالا دیدین این اجداد گذشته و دور دورمان چه با سواد بودند؟ درس ناخوانده، سواد دلی و قلبی و درونی داشتند. و بی دلیل و حکمت، بر جایی و مکانی و نیز بر سر اسم کسی!  اسم نمی گذاشتن.

حالا بیا و ببین، این جوانای امروزین را که چه اسم هایی یعنی چه لقب هایی! بر روی هم می ذارن. که  آدم از خنده روده بُر می شه و غش می کنه. و نیز گاهی از غُصّه، پیس و میس می کنه! بنابراین، عنوان لُغَز یعنی سخن سربسته و پیچیده و مشکل، که درک آن محتاج تفکر باشه، در محل ما حسابی جولان می ده. البته تهران هم که پایتخته از این جور لقب گذاشتن ها پُره. که شماها بسی بیش از من پیش اید در این نوع اطلاعات.

آهان، راستی پایتخت نه، بلکه تهران، مرکزه. چون روزنامه جمهوری اسلامی چند روز پیش در ستون جهت اطلاع خود، به دقت و حق، معترض و نیز متعَرّض شده، چرا می گین پایتخت؟ بگین مرکز ایران. پایتخت که می گین پس کو تخت و سلطنت و شاه اش؟

عکس های دارابکلا از زاویۀ ببَرخاسه. پنج شنبه 17 فروردین 1396. ارسالی جناب یک دوست

نمایی از دارابکلا از زاویۀ بَبِرخاسه. 17فروردین 1396. عکاس: جناب یک دوست

این عنوان شاهانه را دور کنین از ذهن تان. شاه کجا بود؟ حالا تو ای جوان باسواد و فوق لیسانس، درّاک باش. تا دریافت داشته باشی. نامیدن  تشی لت برای این تکه خاک محل، از سوی اجداد و آباءی ماها سرّش اینه، که این قسمت زمین و لَته و دستی لتکا و دستی لَته و تکه پاره ی دارابکلا، آنچنان زُمخت و طاقت فرسا بوده، که همان نوش جان تشی باشه بهتره. که هر شب شده جولانگاه شان. نه خیار از دلیکی شان در امانه. نه خربزه و بنگوم، نه هندونه و نه مِرغانه.

پس گذشتگان مان به این حکمت رسیده بودند که: چه بهتره اینجای محل را بگیم تشی لت. هر که نظر دیگری بلده بگه البته. من با ذهن تحلیلی به این نتایج می رسم. ممکنه در لغت شناسی ام اشتباه کنم.