فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها، خاطره‌ها، بازی‌ها ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها، خاطره‌ها، بازی‌ها ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

تکیه پیش 2

تکیه پیش


به نام خدا. قسمت دوم. یکی هم آرزوشه که عروسشه، ای ای، یه هفت دوری به دور تکیه پیش، چرخش دهد. آی هم پُز می ده. و هی هم میگه دیدی؟ میدون دار هم شدیم؟ یعنی شهری شدیم؟ ولی من تو را می برم ساری آپارتمان نشینت می کنم. کلاست اینه خانم من. شهر بانوی تنم. روستا موستا جای وجین گراها ست. تو را طلاباران می کنم. می برمت کازابالانکا. آدریاتیک. دریاچه بحرالمیّت.


امامزاده علی اکبر اوسا داراب کلا. سال1386. عکاس: سیدعلی اصغر


بعد که سال هنوز نگذشته، از تَشنی سر و اَنبَس مرَز هم پرهیز می کنه. از ابتیاع سیب زمینی هم عاجزه. از یه صله رحم کوچولو هم 107 بهانه در می آره. بعد هی می گه نگفتم باید با نداشتی من بسازی و بسوزی؟ تو بگو آیا دور میدان تکیه پیش این داماد شاه وش، اینارو  مگه نگفته بود به عروس مروس؟


اساساً اول اول ها؛ همه کارشون اینه پیش عروس، هی قومپوز در کُنن. هی گاندلیک بدن. یکی هم در تکیه پیش، اون کُنج مونج مُول کرده، هی از

 

هفتاد و هفت متری، ذول می زنه به زنه. و  پلک هم نمی زنه. که چی؟ که اون کیه؟ چیه؟ شهر می ره؟ سه راه می ره؟ یا تا حاج آیش پیاز وجین می شه؟ کنه وچو هه؟ کاجه شی بکارده؟ آخه آقا.


این نگاه ها آدمو لِه و لورده می کنه. زنه هم از بس آبروخواهه؛ از خجلت و خصلت، گویی هی تپّق می آره که زمین نخوره. یکی آی منظم و مقید و معتقده. سر ساعت های خاص در تکیه پیش بیتوته می کنه که موذّن اذانشه بگه و او بجَهه به  قیام و رکوع و سجود خداش. تکیه پیش برای این تیپ، مثل لنگر گاه کشتی در اقیانوس بی کران و بی ریپ و  ریبه.


یکی هم آی بُخوره. توی خونه اش دو هندونه ی 10کیلویی را یه جا قورتش می ده، بعد لّختی بعد، به هیچ لخته و لقلقه ای می رسه تکیه پیش، 98 تا چایی جوش دم و کانه کال خار قهوه خانه های تکیه پیش تا پیچ عبسعلی گلچین را هم سر ریز می کنه به شکم دَمبگ شده اش.


شب که می شه به کناری اش که نمی دانم خانمشه یا مارشه یا خاس خاسک مالششه و یا هم بالششه، هی چهار بند می گه: اَره! اِمشو مه ره چه خو نیننّه؟ هه؟ بالش شِله؟ یا دواج غارت و غوریم دانّه؟ ای آقا مگه نمی دونی از دلیکی، نود و هشت تا چایی چورت بَر خوردی؟ حالا تحلیل و تخیّل کیهانی می کنی و متوهّمانه به بالش و مالش و خارش و خاس خاسکت گیر دادی؟ آن هم چه گیری؟ تو شل شدی و روز با چای مست شدی حالا خارد و خمیر شدی عیب را بر روی دگری میندازی؟


توهُم توطئه کم بوده و حالا فرا فکنی هم یاد گرفتی از سازمان های مخوف و ملوث؟ یکی بند و بنده ی تکیه پیشه. ای یه چیز میزکی را رد می کنه و هی بدل می نمایه. او اساساَ شب هم خواب تکیه پیش می بینه.


یکی هم انگار کاسبی اش شده تکیه پیش. سود و خیر را حاجی مهاجر و احمد نصیری و علی قصاب می کنه. این دلش خوشه روزی پنجاه چهار و نیم بار آمده تکیه پیش و رفته خونه. نیم بارش هم برای اینه که بین راه، یهو  نادم می شه و می ره همون خونه اش  تخلیه اش را به سرانجامش می رسونه.


یکی هم می گرده کی داره نقّالی و چوقلی می کنه که وایسه حسابی گوش کنه. دیوار که می گن موش داره و موش گوش داره اینه. (یادم هست این دیالوگ رفیق مان آق موسی بابویه توی آن تئاتر سال 58 معروف «خان باید از بین برود» بوده که خیلی ناب اینو هشدار می داده به کرّات به انقلابیون تئاتر.


یکی هم که می خواد یه روزی از خجالتی گرانی ها در آید بیاید تکیه پیش، ای ای  یه 175 گرم گوشت از قصاب بخره، (ای گوشت کجا بود. پشت می کنن پی را هی پُر می کنن و اَنده منده را لفار بارت می زنن) آری زنه، از فرط نگاه ها به پرت و پُورت می رسه.


تکیه پیش انگاری شده، شام سوریه. هر که رد می شه یا باید تاراج بشه. یا خم بزنه از پشت راه و بارقاچ کنه خودشه. یکی هم اینجا یعنی تکیه پیش، ای ای، همش یارش را، زالش را، جمالش را، ژاژش را، نازش را، می طلبه که کی می ره شهر؟ یا در یه فرهنگی، یه مدرسی، یه فردوسی یی، یه تیمچه نرگسیه ای، یه دنچ جغول بغلی پا ساعتی، و یا خله هم خُل و چلنگ باشه، یه پارک آفتابی، یا یه ژانر بلوار ارتشی به هم یه خط خطوط غلط غلوطی بکنه. ول ویلانگی کنه و چنگ و چیلانگی بکشه.


این هم از تکیه پیش آب می خوره. فقط کمین و مرصاد می کنه آن یار نشان دارش را رصد می کنه و سدد می بره. بگذرم که این جوری حرف در حرفه ی من کم یافت می شه. بقیه باشه برا بعد،  اگه بختی ماند و لَختی  برآد.

(دامنه دارابکلا)