فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها، خاطره‌ها، بازی‌ها ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها، خاطره‌ها، بازی‌ها ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

ریک ریکا

ریک ریکا


به نام خدا. ریک ریکا بر وزن کیچ کیجاست. مثل جیک جیکا و چیپ چپیپا. و ریک ریکا نه یعنی ریک در آر و خنده سری. نه. یعنی پسر پسرا و بند سری! یعنی بر وزن دختر دخترا. و این پسر پسرا  آی هم زیادند در دارابکلا. دو برابر دختران. حالا اینا کیان؟ چه چیزای به سر و سرّ دارند؟ این متن طنزیه است و قصدم جسارت به هیچکس نیست اما قلم تیزی خود را بگذار از نعمت آزادی مرکّب گبرد و بر مَرکَب رود. با اعتذار روا.


دارابکلایی ها تا حد زیادی ریکا دوست اند. به سه علت یا دلیل:


1- ریکا از نظرشان عصای دست پیری ست.


2- آورنده است و افزاینده، نه رونده و کاهنده. یعنی عروس می آورد.


3- امتداد نسل است.


نام فامیلی شان اَبتر نمی ماند و همچنان در شناسنامه ها که سجلّ هویتی ست، این فامیلی درج و ثبت می شود. (این طرز تلقی وجود دارد به هر حال).



دارابکلا از زاویۀ فیضی باغ سر. 4خرداد 1395. عکاس: جناب یک دوست


حالا این ریک ریکا کی اند و چی اند؟ پوزش از یک بحث بی تعارف و بی تکلّف و بی تهاجم و بی تشابه و بی تصادق.



ریک ریکای قدیمی مدیمی دارابکلا ایستاده از راست: اسماعیل آفاقی دارابی. مجتبی آهنگر دارابی. نمی شناسم. حسن آهنگر دارابی. سیدعلی اصغر شفیعی دارابی. نشسته: سیدعسکری شفیعی دارابی و جعفر رجبی دارابی. بقیه در اینجا


سه جورند این ریک ریکای دارابکلا. الان یکی کامنت می ذاره می گه سه جور؟ جناب دامنه؟ نه آقا! سه هزار جور شدند و با سه هزار جریب. جورواجوری شدن ریک ریکاها هم، الان مدرن ها می گن پلورال است و نوعی تکامل انواع و نیز تصادم بقاست! و یک نوعی آزادی منش و کشش و کیشه.


جور اول مهارتی ها هستند. جور دوم درسی ها. و جور سوم هم نه اینی و نه آنی ها. قدیمی ها خیلی خوب بلدند.

جور یعنی چه. توتون کاران را می گم. وقت تخت کنان توتون، زن ها و دخترها می نشستند پَرهای از کوره یا همان سوچکه درآمده ی رنگین شده ی تَه خانه مانده ی توتون را، در 14 رنگ جور و به عبارتی تخت می کردند.


(داستانی دارد این توتون. از تیم جارش تا عدل کردنش. و نیز دخانیات بُردنش و فروختنش و نسیه گذاشتنش. یه روزی می گم این کمپرادور مدرن استثمار توتون و بهره کشی از قدرت کاری و یَدی زن و دختر و پسر و بچه و همه ی حیثیات اقتصادی. درآمدی خانواده ها را.  که در طول 365 روز سال، دربست، در بستر توتون بود و پُر از خستگی و هلاکت و انواع وام سلف و خریدهای استثماری ترش، توسط برخی (نه همه) کارشناس های بی توجه و لامروّت کم حوصله و بی اخلاقش ).


آری توتون تخت می کردند و دسته. و سپس جورگیر محل که یک خانم باتجربه بود می آمد و تست می کرد و... راستی آن مرد مبارز شهید خسرو گلسرخی در دادگاه محاکمه تاریخی اش خوب گفت که نظام ارباب رعیتی را براندختند؛ اما سیستم بدتر کمپرادور را جایگزینش کردند که استثمارگرتر از سلف است. بگذرم که برخی زود زلِقن می شن و زوزه و جیغ می کشن.حرفا دارم اما بذار در روز الَست و ازَل.


ریک ریکای مهارتی : خوب بلدند پول در آرند. اما بد بلدند جمع و جورش کنن. پس انداز در منطقشون، گویی زیراندازه. خوب بلدند کار را علیه ی بیکار، بکار گیرند؛ اما تا حد زیادی، ثمره اش را ثمَن بَخس می کنن. چون سمَن اند گاهی؛ آن هم بسی بسی شدید. هزینه هاشون، همش مصرفی ست نه سرمایه ای. کو کارخانه شون؟ کو کارگاه شون؟ کو هنردستی شون؟ کو دفتر فن شون؟ کو سوغات تجارب شون؟ کو آثار باقیه ی شون. ( باغیه و بَغییّه به کنار . که این در دَین شان باقی ).


کو دفتر تدریس مهارت شون؟ کو اساسا فرهنگ کار و مهارت شون ؟ خوب بلند زن بگیرند، زود هم به زور می رسن. معدودی محدود البته. نمی دانند اساس زورگویی بر عضُله استواره نه بر مغز! مهارتی های دارابکلا ولی انصافا در قیاس با اکناف و اصناف شان خیلی سرند.


اما همین ها خوب بلند پاتوق بگیرن. جنگل برن. رَمه رَم بدند. و یواشکی تَلی هَلی پَلی بورَن، که ولیکی یا کاندسی یا شالپسی و یا زبانم لال سیم کشی تمرین کنن. مهارت شان اما چون بی مهار نیست، تا حد برجسته ای حریم و حُرم نگه می دارند. دنیا مال اینها. چشمه ها ی جاری و ساری دارابکلا مهیاست برا اینها. دنیا را از اساس، از عُقبی پس انداخته اند! زن و زندگی را جدا از هم تعریف می کنند. زن ذلیلی را از اعاظم رذایل می دانن! از این مهارتی که خدا قوت دهد به آنها، که خرج و دَخل محل از جیب گشاد شان در ازیاد است، و خیلی هم آبرودار محل و رونق کسب وکار دارابکلایند، بریم سراغ ریک ریکای درسی.


ریک ریکای درسی : رشد مناسبی کردند. تناسب اندام را نمی گم. توازن مغز و روده را می گم. هم رودخانه ی مغزشان دراز و جاری شده و هم روده ی شکم شان تا حد متعادلی به اندازه شده. پس هم فکرشان تولیدی شده و هم روده شان، کم پُر و تخلیه می کنه. برخی شون خیلی بی خیال رشد محل شون اند. حتی با اَسَف، قلیلی شون، خیلی قلیل، از قلت سوادشون یه غلط اندازی هم رسیده اند. پُزی و بااِفاده و غب غَبی.


علم زدگی، زیادی اذیت شان می کنه. مثل سَن زدگی در گندم به قول جلال آل احمد. مثل عقرب زدگی! مسجد و تکیه و جماعات و مراسم دینی و ملی را عار می دانند. یا لااقل بیغارش می پندارند.


برخی با چند کتاب خوانی و نمره ی تقلبی و دَم استادبینی، شیر و ماست و هَلی بُردنی، حالا اَدای فیثاغورث، زکی یمانی و گوته و زکریا رازی و خواجو کرمانی و سهراب سپهری و شاملوی هزار مسئله و نیما یوشیچ و صادق هدایت و هیچکاک را همینتی، هی هیچی هیچی در می آرند.


البته که خیلی ها از این دسته درسی و مهارتی هر دو، با خیالی دینی و اخلاقی در خیل دین و آئیین باقی اند. وضو و سجده و زنجیر محرم و سربند و تکیه و درس و بحث و عشق و عبادت و تقوا و زادمعاد و توشه معاش را، به درستی کنار هم نهاده اند.


دست از نقد آخوند برنمی دارند اما هرگز پا را از او درازتر هم نمی کنند و بی روحانیت سر نمی کنند. و اینان یعنی درسی های متعادل و متدین، خود به نهادی محکم بدَل شده اند و هیچ هم با تشر تُشر چهاز مزخرف گویی ملحد و اسرائیل پرست و اوباما گرا و ویاردار از دین و مذهب از مرز دین و خداپرستی اش پا به دَهری گری و پوچی اندیشی و روشنفکر بازی نمی گذارد. و هرگز عبودیت خود را کسر و قَسر نمی داند و محکم فریاد می زند : عقاید دینی من : بُت ذهنی نیست. موروثی بازی هم نیست. و...


اما دسته سوم که نه این اند و نه آن، این جور سوم یعنی، آن و این را من نمی توانم بَر برسَم! پس؛ چون بیان من اَبیَن است؛ و قلم من اُریب، و زبانم الکَن. پس بگذارید ای دامنه خوانان، این را من نگم. یعنی جور سومی را. چون 5 شنبه یعنی پس فردا ان شاء الله می آم دارابکلا. و جمعه می رم امام رضا (ع).

(دامنه دارابکلا)