فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها، خاطره‌ها، بازی‌ها ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها، خاطره‌ها، بازی‌ها ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

منجول

منجول



لغت 212


به قلم دامنه. به نام خدا. مِنجول. این واژه هم اسم است؛ هم لُغز است. و هم اعتراض و شِکوه و آه و ناله. من اسم علمی این کرم را نمی دانم. گویا به کرم خرّاط معروف است ولی مهندس محمد عبدی سنه کوهی کارشناس کشاورزی خوب می داند اگر بگوید.



اسم است، چون نام یکی از کِرم های درشت داخل کُنده های درخت است که غذای لذیذی برای «خرس» هاست. محلی ها در قدیم می گفتند پیته دار (یعنی درخت پوسیدۀ افتاده) دیدید فرار کنید! چون ممکن است خرسی برای مِنجول خوردن زیرش خَف (یعنی مخفی) شده باشد.


(منبع عکس)



لُغُز است، چون وقتی مثلاً یکی زیاد صحبت می کند؛ یا منبرش را طولانی می نماید و هی حاشیه می رود و گاه هم مانور و جولان هم می دهد؛ و یا این که مثلاً زنی یا مردی هی ورّاجی می کند و حوار بار می نماید، دارابکلایی ها به متلک و لغز می گویند: «اُف اُف اُف مُنجول دَکته اَمه سر». یعنی مُخ مان داغون شد و سرمان کرم افتاد!




اعتراض است، چون سیاسی میاسی ست. مثلاً اگر کسی می خواهد برای گوش دادن سخنرانی فلان کَسکی به شهری، یا به سالن همایشی و یا به سمیناری (=سیب و ناهاری) برود، از سوی محلی ها چیزدان و چیزفهم و به قول عالمانه «کَیّس»، شدیداً نهی می شود و تحذیر می گردد و توصیه، که نری! اگه بری، سرت مِنجول می افتد؛ از بس طول و تفصیل می دهد.


دامنه در آخر بگوید از بس کشور از تریبون و سخنران و مدّاح و مبالغه گر و ورّاج و خالی بند! و تملِّّق گو پُر شده است، کُل گوش های فلَک و سرهای ملَک و مخ های بشَر مِنجول افتاده است. بس است. تا لغت بعد...

(قلم قم دامنه دوّم)



متن رسیده به دامنه


شرحی بر مِنجول



به قلم جناب «یک دارابکلایی» :  با سلام خدمت جناب دامنه گرامی، با توجه به پست لغت 212 شما با عنوان «مِنجول menjoul» در (اینجا)، فکر می‌کنم منشأ عبارت «کلّه دِله منجول دکته» از رفتار قوچ هایی باشد که «زَنا» شده‌اند و به هر کس و هر چیز که به آنها نزدیک شود با کلّه حمله‌ور می‌شوند.



به خاطر اینکه اعتقاد بر این است که منجول از راه بینی گوسفند، وارد کله و مغز آن شده و آن بیچاره را مستأصل کرده و قوچ هم برای رهایی از این درد، خود را به این ور و آن ور می‌کوبد مگر اینکه دردش تسکین یابد.



موقع تمیز کردن کلّه برای کلّه پاچه هم سر آن را به زمین می‌کوبند تا این کرم‌ها از آن خارج شوند. خودم شاهد خوردن یکی از این کرم‌ها توسط یکی از اقوام در کله پاچه ایشان بودم!!!) به همین دلیل هم، وقتی کسی زیاد حرف می‌زند انگار در سر شنونده منجولی می‌افتد که همچون خوره شده برای مُخ او.


پاسخ دامنه


به نام خدا. سلام من هم بر شما جناب یک دارابکلایی. اصلاً در مُخیّله ام هم نبوده که منجولی در کلّۀ گوسفندان و قوجان می افتد آن گونه جِمبلی و بِمپری می آیند. که من چهار سال پیش پست جِمبلی و بِمپری را در (اینجا) شرح دادم.


آری؛ راست می گویی. تسلیمم تسلیم. منجول گوسفند. منجول گوسفند. برخی هم می گویند اَم کله چینکا دَکته. شما هم ضَب لغت شناسی جناب. من هم مثل آن اقوام شما، یکی دو باری هنگام کلّه پاچه خوردن، ناگهان مِنجول قورت دادم؛ چه خوش مزّه هم بود منجول!



ممنونم از شرح شما. حالا چه سرمنشاء به قول شما «کله قوچ» باشد چه به نقل من «پیته چو»، به هر حال، کشور پُرشده از حوار و داد و بیداد و صداهایی که مِنجول می افتد بر سر و مُخ مان. امان امان.


(قلم قم دامنه دوّم)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد