فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها، خاطره‌ها، بازی‌ها ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها، خاطره‌ها، بازی‌ها ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

تمکو چوله

.

 

عکس از قاسم ملایی

تَمکوچوله

اِتّا وَر شاهرودی ، اِتّا وَر اصفهانی

تَمکو یعنی تنباکو. چوله، هم معنی جُل (=گود، فرورفتگی) می‌دهد، هم یعنی چیزی که از چوب ساخته شد. هم سِ وَری ساخته می‌شد هم دِ وَری. (دِ وری عین عکس بالا که آقا قاسم ملایی فرستاد) دِ وَریِ درون اِتّا وَر تمکو شاهرودی می‌ریختند، اِتّا وَر دیگه تمکو اصفهانی. بعضی هم اِتّا وَر را تمکوسوته می‌ریختند. وای! هر کجای داراب‌کلا پای می‌ذاشتی همه قَیلون داشتند؛ از تکیه تا حموم‌گالخَن. از چَفت‌سر تا سوچکه‌سر. از شیشه‌ای گرفته تا بوته‌ای. حتی برخی آن را در آب زعفران می‌خواباندند که قیلون‌کینگه، قرمزرنگ شود و قشنگ. هر کس سِره قیلون و قیلونی بود، تَمکوچوله هم بود. در سِرِه‌ها هم معمولاً لَمِه (=نمد) بود که امکان نداشت اَنگَله (=تَش) از قیلون‌سر نیفتد و لمه را نسوزانَد. رسم بود هر کس نفَس بیشتری داشت اول هر کس باید قیلون را دی (=دود) می‌آوُرد که برای بقیه راحت شود کشیدنش. وای دَم به ساعت زن باید قیلون اُو را سرِ حوض عوض می‌کرد چون زود بو می‌آمد. تِکّنِه (=نیِ داخل آب قیلون) از همه‌چیز مهمتر بود. چون نباید باد (=هوا) می‌داد. من یک بار با تِکّنِه به دست پدرم چو خوردم چون برای برای نماز صبحم از کارسی‌بِن (=زیرِ کُرسی) راس نشده بودم. بگذرم.



حالا سه خاطره:

 

خاطره یک و یک‌ویک!! : سالی، نه هم چندان دور، با برخی! رفتیم سمت گمش‌تپّه. رفیق دارم گمِشان. به قول شِخ احمد آفاقی: "ناگِهون" دیدم یک زن همسایه‌شون آمده سرِ سکوشون چنگ زد تمکوسوته‌ی قیلون را مَکید و خورد. شاخ از سه سمت پیشونی من (چپ راست وسط) زد بیرون! از "جیم. قاف" پرسیدم چیه، چِشه؟! لب را گاز گرفت بعد به من یواشکی گفت این زن "ویار" دارد. می‌ره خونه‌ی در همسایه تمکوسوته‌ (=تنباکویی که از روی سر قلیون پس از کشیده‌شدن سیاه و سوخته می‌شود) می‌خورَد.

 

خاطره دو : سالی (گمان کنم زمستان شصت و سه) خونه‌ی حمید آهنگر حاج ممدلی ولی، جلسه داشتیم. جمعی بودند یکسره قیلون می‌کشیدند. شش هفت تا هم نخ به نخ سیگار دود می‌کردند. نصف‌شو حاج ممدلی آهنگر آمد خان‌دله. تا آمد دست گذشت رو پیشانی و گفت: بوووووو چه خبره دی (=دود). دَکّال دِیار نینی (=نیستین). بازم بگذرم.

 

خاطره سه : تکیه‌دلِه‌ی داراب‌کلا آن سال‌ها (اِسا جمع هاکادنه) خصوصاً اَشیر غروب (-=عشیر، روضه، منبر) قیلونی‌ها زودتر پای مَنقل جمع می‌شدند پُکّه‌پُکّه دود کاردنه. آنقدر هم قیلون زیاد بود، پای هر منقل یک قیلون و تَمکوچوله و تَمکوتاس بود. آخوند وقتی بالای منبر می‌رفت از اون بالا از بس دی بود، آن آخری‌ها را چِشمش فَق نمی‌کرد ببیند!!! بگذرم. قیلون بودُ کینگ رِه کَت هادِن و هی گاندلیک درهاکاردِن!! (=بلوف! لاف! چاخان! بازم دارم خاطرات  اما گِمون کانم سر رفت حوصله‌تان. (چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲)