ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
تکیه پیش
به نام خدا. تکیه پیش پاتوق است. پاتوقی بزرگ. یعنی جایی که عده ای، در ساعت های معیّن در آن جمع اند. برخی سلطان می شوند و برخی سِندان. یکی می کوبد و یکی می کولَد. در چند کشور حتی مانند فرانسه، انقلاب ها از همین پاتوق ها و کافه ها آغاز شده و به سرانجامش رسیده. حتی هن تا! این اگزیستانسیالیسم که خیلی پُزش داغه؛ از همین پاتوغ ها مایه گرفته.
یکی مثل ژان پُل سارتر، هم هی حرفاشه در این مکتبی که گفتم، در همین محفل ها تبیینش نموده. حالا آیا در پاتوق تکیه پیش، فقط آسمان ریسمان می کنن؟ یا نه؛ همه امور کشور را صبح تا شُوو ، نه فقط بر می رسن، بلکه حل و منحل هم می کنن؟
تکیه پیش. 29 خرداد1395. (ماه مبارک رمضان). عکاس: جناب یک دوست
این تکیه پیش برای همه یه نوستالژی نابیه. حس خاطره ی ماضی برای نیل به مستقبله. در تکیه پیش، همه، یا در پس اند یا در پیش. پسی ها دیردیر از خواب می جهَند و پیشی ها زود زود می پَرند. هر دو هم عهد دارند، که هر طوری که شده، بر تکیه پیش، یه تُک پایی، بخلَند.
اینجا هم مسجد دارد و هم تکیه. هم پایگاه مقاومت دارد که ما نلغزیم و شُل نشیم. و هم آن گوشه ترش، استاندار خُسبیده. که اگر زیاد کسی هارّ و هورا و حوار و لوار کنه، میدان را پُر از پلیس می کنه. با زنگش. با پرستیژش. با عصای پُر ادای ش.
ای! یه جورایی، این تکیه پیش مان، بازار بورژوازی و خُرده بورژوایی ست. هم گوشت هست، هم قصاب. البته کیلویی قریب به 30000 هزار تومان. (سه تا ماشین ژیان می شد در دهه شصت). هر که جراتش هست بره بستانه از قصاب خوش انصاف. هم لُخم می ده و هم لنفاف.
هم داروخانه داره هم زورخانه. داروخانه که هر وقت می بینم، از شهر هم شلوغ تره. ای روستا زاده ی دانشمند، تو دیگه چرا هی مریضن می شی؟ شهری ها یه وقتهایی از سلامت ما روستایی ها حسرت به دل می شدند. حالا تو تا یه پِلک دیر زدی. یا یه صیب زد به پهلویت. یا یه قولنج و غارغولنگ کردی، آنی، نه آتی، یک شاب پنج شاب می کنی می رسی داروخانه، که چی؟ یه شربت موره و پَیلمی بگیری. آن هم به قیمت گزاف و گزنده. و هی سر بکشی و بگی از جام زهر شوکران سقراط هم تَل تر و گندبو دار تره.
آری و هم گفتم زورخانه داره تکیه پیش. نه آن زورخانه ی عضله ساز و فیله ی فیل آفرین. نه. یه عده می شینن اون گوش موش. و هی به هم سوسه می آند. که چی؟ که بریم قبسنی بن دعوا. زور، زوره. چه تو بگی. که قَمه و قلَم زن، جیبته. و چه سلطان سنجر بگه. که بی خنجره. برای مردمی بی حنجره و بی پنجره. تو حالا هی بیا تکیه پیش، به جای نیازت به نمازت، سجودت به وجودت، و مِهرت به ذهنت، به این و اون زور بگو و زر بخر. تزویر پیشکشت. شرّخری را بنداز دور رقیق. بیا و خیرخَر شو.
آری تکیه پیش، که الان شده میدان امام حسین (ع)، قدیما کشتی گاه همه بوده. درختی تنومند داشته نزدیک دروازه ی ورودی تکیه. خیلی ها آن دور دورا، اینجا زور آزمایی جوانمردانه می کردند. و تشویقی هم می گرفتند. تو حالا زورت را به رُخ کی می کشی؟ مگه همین عزّت الدین رمضانی زوری قدرتمند نداره؟ دان مشکی داره. و میدانی تو این یعنی چه؟ ولی همه زورش را گذاشته برای تربیت جوان. و اخلاق محوری را کرده شعارش. یاد بگیر از عزت و عزت های محل. که دور و برش پُر شدند و نمونه اند.
داشتم می گفتم در تکیه پیش، یکی می خَلد و یکی می خورد. یکی می زند و یکی می برد. یکی انگولک کن است و یکی ناخُنک زن. یکی راپُرت است و یکی لابُد. (این لا مَصّب راپُرت هم یعنی فضول و گزارشچی مثل قاطر چی ). یکی گاندلیک چی ست و یکی اَنتریک چی. ( انتریک یعنی تحریک مَحریک).
یکی می آکَند و یکی می ترکِند. یکی دعوا و یکی جوکا. یکی غوغا و یکی ناقلا. یکی هم اگه یه روز تکیه پیش نیاد، ای ای، روزش روز نیست، آن روز. و یکی هم از تکیه پیش بسی بسی متواری ست آری، متواری. این پاتوق بزرگ دارابکلا آیا جایی برای عشق هم باقی نهاده؟ دنباله اش را در همین پست بیابید و بکاوید و بیارایید... می آیم آنی نه آتی.
شاید بلد باشم در این باب یعنی عشق مِشق که اصلا طرفدار نداره هم دری بگشایم. تا از در تکیه پیش هم به دُرّ رسین. بسم الله. عکس هم داره. منتظر باشین. البته در تکیه پیش خیلی چیزهای دیگه هم می گذره. همه را می گم. و شما هم یادم بیارین دم به دم. و نیز بگید بَده و تعطیلش کنم؟ و یا خاره و خووش خووش ها ره، هی همتی بایرم؟
اووووه هنووووز کووو؟ تازه قسمت اول تکیه پیش را گفتم. اینجا از پایتخت هم بسی وسیع داغتره. آنقدر از صبح علی الطلوع می آند تکیه پیش تا خروس خون سحر که چی؟ هی همه را به حساب و سلّاخه کشن و هی سرَک کشن کی آمده؟ کی رفته؟ همش البته این نیست یه عده هم تا فوتبال تمام می شه می آند هی کوری کوری دل ره بشوری می خونن.
یه عده هم هی تحلیل می کنن با هم. از پاناما و اوباما گرفته تا چیلکاچین و متکازین. برخی هم، ای یه کم کمکی در پی. چچی چچی ؟ بگم؟ اینو؟ باشه می گم. بزودی مثل وعده ی سینما مولن روژ ساری که الآنه تلّی از آجر تکّه است. راستی یه عده هم فقط کارشون اینه که بیاین تکیه پیش، آق جعفرغلامی عزیز درهای مسجد و تکیه را وا کنه و اینا بپّرن برن، دستشویی مسجد را هی پُر کنن. (قابل توجه اسمِل غازی نه قاضی). خونه مونه؟ نه؟ اصلا نمی شینن...
همه اینا رو و خیلی از خُرده فرهنگ های پیرامون تکیه پیش را می گم. آسیب شناسی دوستانه است این ُپست مُست. پوزش.