-
سَرکاتی
19 اسفند 1402 14:53
به قلم دامنه: خاطرهام با سَرکاتی. اینجه روستای سِرخِهولیک است. کجاهه؟ خا معلومه؛ ۳۵ کیلومتری ساری کیاسر چهاردانگه. کی؟۱۲ اسفند همین امسال (۱۴۰۲) که وَرف ایران را فرا گرفته بود. اینا منظورم نیست البته. هرچند دیدنیهای جذاب طبیعتش انسان را سِحر و از بس شگفتآوره حتی آدم را خاشکهچو میکند! اما من با دیدن این سبد بر...
-
تمکو چوله
17 اسفند 1402 10:30
. عکس از قاسم ملایی تَمکوچوله اِتّا وَر شاهرودی ، اِتّا وَر اصفهانی تَمکو یعنی تنباکو. چوله، هم معنی جُل (=گود، فرورفتگی) میدهد، هم یعنی چیزی که از چوب ساخته شد. هم سِ وَری ساخته میشد هم دِ وَری. (دِ وری عین عکس بالا که آقا قاسم ملایی فرستاد) دِ وَریِ درون اِتّا وَر تمکو شاهرودی میریختند، اِتّا وَر دیگه تمکو...
-
قَنچوله
15 اسفند 1402 15:24
قَنچوله. از کَندهکاری روی کُندهی چوب درست میشد؛ بدون رنده، فقط با تیشه. کمی جولدلِه ساخته میشد وسطش هم یک استوانهمانند باقی میگذاشتند که کلهقندِ خُردشده را رویش میذاشتند و با قنشکَن (=تیشه کوچک) قندِکَرب را حَب حَب میکردند؛ ریز در حد باکّلهتیم قایده. حتی گاه حد آقوزکال. بعضی هم که گنِسی میکردند، آنقدر...
-
کلَک
19 شهریور 1402 07:45
کلک باغ آقای محمدرضا لاری اوسا کلَک حمیدرضای طالبیِ من، چه راه روَد، چه وایستَد، چه سکوت کنَد دلش کار میکنَد واه چه هم سوژههایی ناب برام خلق میکند که هاجوواج میکند. حمیدِ عمیقِ من، هرگز در راه عقایدش، کلَک نیست و کلَکی هم نمیسازد. این کلَک را که فرستاد، خواست زیرنویس دامنه زیرش آد. کلَک: سازهی چوبیست به عرض...
-
لغتهای ۳۶۸۵ تا ۳۷۳۲ دارابکلا
19 مهر 1401 10:59
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه جُلدِله: پیالهای که داخلش گود و فرورفتهتر باشد. مثلاً کسی که غذای بیشتری بخواهد بخورد میگوید: مِه وِسّه جلدله دکون. برایم توی ظرف گود و پرحجمتر بریز. این کلمه در رودخانهها استفاده میشود زمانی که میخواهند عمق رودخانه را اعلام کنند میگویند این قسمت جول هسته یعنی عمق زیاد،...
-
لغتهای ۳۶۰۷ تا ۳۶۸۴ دارابکلا
20 تیر 1401 18:13
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرمونبوردن: یا فرمونبَوِردِن عمل و اقدامی است که شخصی امر کسی را اجرا میکند و پیغام وی را به مقصد میرساند. نیز عملکردن کاری یدی به امر کسی. مثلاً بزرگترها به بچهها فرمون میدهند برو فلانی سره ماست بَخرین. روندهی این کار فردی فرمونشو است. کسی که حرف بزرگتر را گوش میکند و...
-
لغتهای ۳۵۳۶ تا ۳۶۰۶ دارابکلا
3 اردیبهشت 1401 00:11
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه الماس چو: چوبی که میکاشتند دو سرِ سنگ یا کلوخ، و چوبی دیگر در دست بازیگر در بازی الماسدلماس. که هر کس دورتر میانداخت و وجب میکرد برنده میبود. یک بازی هیجانی و گروهی که زور بازویی و بازوی فکری در آن جمع بود. احتمال میدهم چون دو سرِ آن چوبک را تراش میدادند و تیز و براق میشد،...
-
شرح لغتهای ۳۴۹۱ تا ۳۵۳۵ دارابکلا
24 اسفند 1400 08:28
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه مِره خاش بَموهِه: مرا خوشم آمده. مادِهگزنه، نَرگزنه؟!!: گزنهی جنس ماده و نر دَکِتنه: با هم گلاویز شدند. با هم به دعوا پرداختند. یا مثلاً گردوها از درخت دکتنه پایین. یا هنگام خواندن قرآن، دکتنه، یعنی افتادند و بلد نبودند بخوانند. یا هفت دانشآموز داخل چاه دکتنه. یا ۱۹ دانشجو از...
-
واژههای ۳۳۹۰ تا ۳۴۹۰ دارابکلا
29 بهمن 1400 01:35
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه سالیار : درختی که برخی از سالها بار میآورَد. سالِ آورِ درخت هر سال نیست، یک سال در میان است. سالیار در لهجهی محلی به معنای درختی که یک سال محصول میدهد و سال دیگه کممحصول و یا اصلا ثمره نمیدهد. سال آر. سالبیار. سالآور. سالآورنده. یک سال آورنده. یک سال بهرهدهنده. به درختی...
-
لغات دارابکلا از شمارهی ۳۳۸۹
15 آذر 1400 21:31
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه جِره : فریاد. همخانوادهی جار و جارزدن. جری. مثلاً: چقدر جره کشنی؟ چقدر داد میکشی و صدات را بالا میآری؟ یک صلوات جری ختم کنید. مسجد جار زدند که امشب حموم کل است! یعنی خراب است. گاه جنبهی اعتراضی هم دارد این لغت. فلانی خانه حرف بزنه جره کشنه! نیز ججری یا جرجری کسیست که همیشه...
-
لغات دارابکلا تا لغت ۳۳۳۳
6 آذر 1400 07:57
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه گتینا : بزرگ. خیلی بزرگ. گتینا: بزرگ. خیلی بزرگ. درشت. معمولاً برای یک واحد بکار میرود نه چندتا. شکل دیگر و واژه مشابهاش به معنای مادربزرگ هم هست: گت ننا. گتنا. گئینا. گننا. وِن تَش هِنیشته : آتشش خاموش شد. حرارتش پایین آمد. اشتهای او کم شد. نیز شهوتش خوابید. آتش غیرفعال و در حال...
-
از لغت سِخپلِخ تا واژهی جنگِفُش
29 آبان 1400 08:40
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه سِخپلِخ : سیخزدن و فشاردادن به گوشت و پوست و بدن با انگشتان. چپّلیک گرفتن. اشاره است به کسی که بیجهت یا باجهت فردی را تحت فشار انگشت و ناخن خود قرار میدهد. مثلاً برخی موقع سرپاکردن کودک او را سِخپلِخ میکنند تا حتماً ادرار کند. اَگینا : وگرنه. اِت اِتّا ماقع : بعضی وقتها....
-
آشنایی با لغتهای دیگر دارابکلا
12 آبان 1400 09:36
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه زِکِن: بچه. طعنه به فرد برای کوچککردن. کسی،که همیشه بینیاش کثیف است. نکته: این مشکل اغلب به علت سینوزیت مزمن و کهنه است که در بچهها اغلب به علت لوزههای خراب است. طفلک بچهها چقدر به خاطر این کاستی درمان، تحقیر یا تنبیه یا دچار آسیب شدند! (د . ع) اشون: شب گذشته. شب گذشتهی همین...
-
واژگان محل ما در میاندورود مازندران
24 مهر 1400 12:21
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه چِم : جنبیدن. جنبش. تکان ناگهانی. حرکت سریع. تکانه. واکنش حرکتی کوتاه و سریع. پرش سریع و لحظهای مثلاً از ترس. معمولاً برای همه پیش میآمد. خصوص واسه کودکان در خواب که میگفتند ملائکه تکون یا خندهاش داد. چم بخاردمه : یه لحظه تکان خوردم. ترسیدم. چومبه: چه میدانم من! من ندومبه. چه...
-
فرهنگ لغت روستای دارابکلا میاندورود مازندران
13 مهر 1400 15:06
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا چلِک : با زبٕر حرف چ به چوب خراطیشده گفته میشود که برای بخش بالایی قلیان میسازند که داخل آن به قطر یک و نیم سانتیمتر خالی میشود تا دود از طریق نی قلیان جابجا شود. معمولاً با چوب سبک افرا تهیه میگردد. در دارابکلا این هنر توسط مهاجرینی از هندوستان که به آنان...
-
واژههای زبان مادری محل ما دارابکُلا
28 شهریور 1400 10:58
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا ریگ بئیتن: ریگ نمایانشدن نامناسب دهان و دندان در خنده است. بئیتن مصدر گرفتن به معنای انجام کار است. بنابراین ریگ بئیتن به نوعی از رفتار از طریق صورت و لب و دندان است تا طرف را یا به استهزاء بگیرند یا بخندانند.یک نوع بور کردن هم هست. چیندادن نامناسب و نامطلوب...
-
لغتهای ۳۰۳۶ تا ۳۰۷۴
17 شهریور 1400 10:03
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا دِرگ: زدن. دنبالکردن و زدوخورد شدید. مثلاً : مَردی اسبه واری دکته وسط، مردِم را درگ هداهه! چیشی! پرده کانده: حجاب چادرش را خیلی کامل انجام میدهد. حجاب میکند. رازداری میکند. میپوشاند. شرم دارد. و نیز در محل نام خودمونی چادرگذاشتن و حجاب عمیق است. مردی! غشی...
-
تعاریف واژههای روستای دارابکلا
31 مرداد 1400 09:25
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا بِدردی: باارزش، بابهاء. ارزنده. خوب. مساوی به درد بخور. در واقع چیزی که دردی یا نیازی را برآورده کند. لغتی قشنگی بود. تشکر. طبلزن بیهی؟ یا طبلگیر؟ : یک جملهی پرسشی و استیضاحیست که در فلان مسئله طبلزن بودی؟! طبلگیر بودی؟! چی بودی؟ چهکاره بودی در فلان کار....
-
لغتهای ۲۹۳۹ تا ۳۰۰۳ روستای دارابکلا میاندورود
12 مرداد 1400 12:55
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا ( لغتهای ۲۹۳۹ تا ۳۰۰۳ دارابکلا ) وَچهداری ! : فردی و معمولاً دخترک نوجوانی که برای نگهداری کودک خردسال و شیرخوار گماشته میشود . وچهداری گاهی موقت و گاهی طولانیمدت است. زیاد هم رایج و حتی مرسوم بود. حالا را نمیدانیم. آدِم ! : گماشته. گمشته. کارگر ثابت و...
-
فرهنگ لغت دارابکلا ( لغتهای ۲۸۸۹ تا ۲۹۳۹ )
6 تیر 1400 18:31
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا ( لغتهای ۲۸۸۹ تا ۲۹۳۹ ) (پنجشنبه، ۳ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۹ ق.ظ) راغونک: برگهای درختی به همین نام است که ترشمز و قابل خوردن و ترشیانداختن است. مانند بوتهی تمشک رشد میکند و تا میکشد و از روی پرچیم یا دیوار یا داربست آویزان میشود. برگهای آن آنقدر روغن دارد که برق...
-
عشیر بِشکِسّه
3 خرداد 1400 16:22
عشیر بِشکِسّه تکیه پیش دارابکلا. شنبه 29 خرداد 1395. عکاس: جناب یک دوست به نام خدا. عشیر بِشکِسّه. این لغت، یک اصطلاح مذهبی ست که در قدیم و تا همین سال های پیشین، میان افّواه، خصوصاً در محاورات مادران و زنان و پیرمردان رایج بود. عشیر از عدد 10 عربی یعنی عَشر اخذ شد. و نیز از واژۀ عُشر یعنی یک دهم گرفته شد و واژۀ...
-
واژههای ۲۷۷۸ تا ۲۸۸۸ دارابکلا
25 اردیبهشت 1400 15:28
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا ( لغتهای ۲۷۷۸ تا ۲۸۸۸ ) مَلهگِرد: کسی که بیشتر در محل و خانهی مردم میچرخد تا منزل خودش. کسی که همیشه بیرون از خانهاش است و مرتباً به همهی خانهها سرک میکشد. نیز فردی که زیاد کوچهپسکوچهها چخچخ میگیره. هنوزم هستند ازین نوع افراد که تکیهپیش ولوو هستند؛...
-
شرح واژههای ۲۶۶۷ تا ۲۷۷۷
3 فروردین 1400 06:57
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا ( لغتهای ۲۶۶۷ تا ۲۷۷۷ ) ویژونویژون لَ له ویژون: یک ساز دهنی کوچکی داریم بنام زنبورک. این آهنگ را دوره نسل پیشین از رادیو پخش میکردند و مورد اقبال عمومی قرار گرفته بود و بچه ها و جوانها تکرار میکردند. این ساز کوچک اغلب در جیب داشتند و میزدند. حتی بدون این ساز...
-
شرح لغتهای ۲۵۵۶ تا ۲۶۶۶
16 اسفند 1399 08:24
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا ( لغتهای ۲۵۵۶ تا ۲۶۶۶ ) تره باد دکفه: یک جملهی دعاییه از نوع نفرینه است، به کس یا کسانی که کاری انجام میدهند که موجب شگفتی و یا انزجار طرف مقابل است. اغلب هم این عبارت از سر شوخطبعی صادر میشود. یعنی ای تو را باد بیفتد. شکمت چنان باد بیفتد که بترکی و بمیری و...
-
شرح لغات ۲۴۶۲ تا ۲۵۵۵ دارابکلا
30 بهمن 1399 17:53
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا ( لغتهای ۲۴۶۲ تا ۲۵۵۵ ) لابی : لگنچهی حموم. آن زمان حمام عمومی دو شیفت بود. عصرها مردانه میشد که با تلّی از پچک مواجه میشدیم. یا داخل خیک با صاوینکف. یا داخل آبراه و لیزلیزشدن کف نشیمن. گاه حمومزیراب و آبراه حموم توسط همین پچکها گیر میکرد . لنگچههای...
-
تعریف لغتهای ۲۳۵۷ تا ۲۴۶۱
26 بهمن 1399 19:20
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا ( ۲۳۵۷ تا ۲۴۶۱ ) چِلّک نزن! : نکش. یکباره هُل نده. مثلاً نخ را بکش، ولی چلّک نزن؛ وُوسنه (پاره میشود). یا نون و غذا را از دستم چلّک نزن. نقاپ. تب نزن نگیر مثل آدمکاته بگیر. اگر مریض را داری معاینه و یا پرستاری میکنی، ون دست ره چلک نزن، دلخور و غمگین میشود....
-
شرح واژههای بومی ۲۲۵۶ تا ۲۳۵۶
25 بهمن 1399 10:02
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا ( لغتهای ۲۲۵۶ تا ۲۳۵۶ ) اَوِر: با اورت فرق داره این لغت. این واژه با اُور انگیسی همریشگی دارد. منظورم ابر است ابر آسمان. نیز واضح. زیاد. مکرر. روشن. بسیار. رزمی: برابر با رسمی است. یعنی نژاده. اصیل. ناب. مثلاً مرغ رزمی. تشک رزمی. در برابر دورگه و به نیز در...
-
معرفی لغتهای ۲۱۰۵ تا ۲۲۵۵
23 بهمن 1399 16:31
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا ( لغتهای ۲۱۰۵ تا ۲۲۵۵ ) کفلمه: ترکیبی از دو کلمهی کف و لم یا لمه است. کف یعنی کیف. لم هم یعنی درازکش و راحتبودن. پس کفلمه یعنی وضعی از فرد که دارد گوشهای لم میده و انگار بیخیال همه چیز و همه جاست. فقط تلفظ کَف است نه کِف. پس شاید ریشهاش از کف و پهنشدن هم...
-
شرح لغتهای ۲۰۴۰ تا ۲۱۴۱
22 بهمن 1399 07:49
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا ( لغتهای ۲۰۴۰ تا ۲۱۰۴ ) شگین: شگون. باورهای اجتماعی در جغرافیای خاص. مثلاً میگن ما چهارشنبهغروب شیر و ماست نمیفروشیم. این شگین از سر شک نیست باور به خرافه است. کسی که شگون دارد، شک ندارد بلکه باور دارد. سرّ دیگرش افراد زیرک بودند که اصلاً چنین خرافاتی را...
-
تعریف واژههای ۱۹۱۲ تا ۲۰۳۹
22 بهمن 1399 07:36
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه فرهنگ لغت دارابکلا ( لغتهای ۱۹۱۲ تا ۲۰۳۹ ) کالدرسر: نام یک منطقه صحرایی در محل. مخفف کال دره سر. بالادست پنیرسازی اصغر دباغیان از پشت باغ منصور (فیضی باغسر). چون رود و درهاش پیچدرپیچ است و کال زیاد دارد، شده کالدره. یور: بعد. وراء. پشت. آن طرف. یورمحله. نیز یور به معنی عبور...