ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
کلک باغ آقای محمدرضا لاری اوسا
کلَک
حمیدرضای طالبیِ من، چه راه روَد، چه وایستَد، چه سکوت کنَد دلش کار میکنَد واه چه هم سوژههایی ناب برام خلق میکند که هاجوواج میکند. حمیدِ عمیقِ من، هرگز در راه عقایدش، کلَک نیست و کلَکی هم نمیسازد. این کلَک را که فرستاد، خواست زیرنویس دامنه زیرش آد.
کلَک: سازهی چوبیست به عرض تقریبی معمولا" چهارمتر و اندی، با دو طرف ستونهای جُفتی عمود چندپلهای با چهار الی پنج تا چوب دراز افقی که سرِ قَلتِ (=وایر و باز) زمین و باغ که با آن جِلُوِ آمدوشد افراد مزاحم یا حیوانات عبوری را بگیرند. کلَک در قدیم اشرافیترین دروازهی مردم بود. همین رو هم، خانههایی نداشتند از فَرطّ نداری و فقر. اما بعدها دروازه و دریچه، جای کلَک را گرفت.
اما یک کلَک است که اگر در اخلاق کسی رسوخ کند خیلی خیلی ضابع است و آفت و صدمه. اول خودِ آن کلَکباز را از پای درمیآورَد. این کلَک: رفتاری بزِه و بد از سوی دغَلکارانی دَنیست که برای سود بیشتر، فریب زیادتر، ریاکاری عمیقتر، رد گمکردن پیچیدهتر و در یک کلمه: ایجاد سوءتفاهم دنبالهدارتر، به کار گرفته میشود. جملهی شایع محلم این بود بین قدیمیها (حالاها را نمیدانم چون سالی سه چهار روز بیشتر محل نمیتوانم برم بمونم) این جمله: اوخ! وِه رِه وِل هاکون، وِه کُلا" کلَکِه. فارسیاش: وی را رهاش کن، آدمی با دوز و دغَله.
حمید! با این کلَک، بنیاد باغها را هرَس ساختی و زینادِ کلَکبازها را هَدْم نمودی. حمیدم ممنوم ازین هَمُّ و هُموم.