فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها، خاطره‌ها، بازی‌ها ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها، خاطره‌ها، بازی‌ها ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

لِش دله و مرحوم مشدی

لِش دله و مرحوم مشدی

به نام خدا. این دیگه بالا دست بالمله ی دارابکلا ست. خانه های مردم خوب آنجا که تمام شد مسیر را ادامه بدین فقط یه کم، کمی بالا دست تر، لش دله آغاز می شه. که پر از باغ و انار و پرتقال و آغوز و چنگال (=چغندر) و سیرجار و سبزی جاره. نمی دانم هنوز این هنر، آنجا باقیه یا آنها هم مثل همه! به دوشنبه بازار یورمله راهی اند؟

لش اگه با ضمّه لام باشه یعنی لُش. پس میشه لجنزار. گِل چال. حوضچۀ آب و جوی گل و لای. اما اگر لش به تلفظ لام مفتوح باشه یعنی لَش. پس یعنی جایی که لاشه لوشه جمع می شه. محلی که از تنبلی زمین و ناهمواری هاش، هم بی حاله. و هم  بی چاره و بی کاره. یعنی یک جا جمع و راکده.

عکس های روستای دارابکلا (شامل افرایی. طبیعت. نمای محل و گل ها) در 9 فروردین 1396. ارسالی جناب یک دوست به تلگرام دامنه

دارابکلا از زاویۀ خونۀ رجب عیسی بالامحله. 9فروردین 1396. عکاس: جناب یک دوست

اما ما سه نوع دله داریم: یک دله یعنی همون حیوان گربه مانند و سمور شکل. که گاهی در محل ما هنوزم می آد مرغ و چینکا و سیکا کاته و غاز وچه ره دزّنه. همچنین ما دارابکلایی ها به اعتبار همین حیوان دله دزد، مثلا به فلان وَچه که خیلی دلیکه و شکموست، می گیم دله. این از این . دله ی بعدی هم یعنی چلاس. کنس. نیز یعنی چشم چران. هرزه. و ولگرد. و آخرین دله هم یعنی درون. داخل. مثل خانه دله و اتاق دله. گی چاه دله و البته شما مدرن ها می گین تُوالت و قرآن سواد دارها هم می گن مُستراح. که یعنی محل راحتی و خلاص شدن ها. و نیز کاربُرد دیگر دله مثل این جوان های مُول دله.

حالا همه اینها به کنار، این لش دله ی بال مله ای ها خصوصاً عزت آقا و حمیدرضا، چه راز و رمزی داره؟ ها؟ بلدی؟ تو اصلاً اهل بلادی تا بلد باشی؟ کَز کردی کُنج اتاق و هی ور می ری  به موبایل. آخه کی باید بری این همه جاهای بکر و دیدنی  را ببینی آقا و خانم ها!؟ این دختر خانم ها که دیگه حتی به اهل القبور! هم نمی رن که عبرت بگیرن. می گن اه وا می ترسیم جنّی بشیم و چشم بخوریم. نه اون چشم خوردن ها!

حاشیه نرین. ای حاشیه رو ها و حاشیه دوست ها. منظورم از چشم زدن، همان چش! کردن است. چشم زخم زدن. مثل آیه 51 سوره مبارکه قلم. نه آن چشمک زدن ها که کاری بسی خُرد و تُرده. نیست؟ می گم بعدا اینو،ای زلقن. لِش دله را من زیاد دیدم. الان مدتیه البته بسی از آن بی خبرم. مگر این بار که آمدم با یکی برم ببینم. به هرحال بابابزرگان و مادربزرگان گذشته مان، از سر علت و دلیل به اینجای بالا محله، گفتند لش دله. یعنی جایی که آب و خاک و گل و لای با هم کنار هم اند. و آب خوره ایمن و مطمئنی می  سازند برای جلوگیری از سیلاب و استهلاک. اینجا یعنی لش دله، زمین دیگه چلاس می شه که تا هرزه نره. ول نشه. برین ببینین. هر سو و جهت اش آن زمان من که می دیدم، بِرکه بوده و لش. حالا را نمی دانم چه و چگونه است؟

چرا اینو گفتم؟ چون می خوام این را تحلیل کنم. که لش دله با نجابتی که از خود  بروز می ده، نمی ذاشته محل را سیلاب و گل ولای، ویران کنه. آب بالادستش، اینجا که می رسید لجن و لش می شد و سپس آرام آرام به مرور ایام می آمد به مسیل بال مله. این جوب و رود نیست. این مسیل است مسیل. یعنی  سیلاب راه. یعنی محل عبور سیل. آری این مسیل است نه جوب. که هی بَرش را و عرضش را و گوشه اش را تنگ و تنگ و تنگ کنی و حالا هی سیل و سیل و سیل ببنی و هی به راحتی و مکرّر ویرانی. و برنج و نخود و واش در انبارت پر بشه از لجنی. و سَمّ و بذر و انار شب یلدای ت تبدیل شه به حراج و علوف دونی. علوف که می دونی چیه؟ از علف هرز است. و اینکه می گن فلانی علّافه. یعنی مثل علف هرزه. حال داده به تو  این یکی ؟ تو که علّاف نیستی تو حلّالی. حلّال هر مشکل و مسئله ای. نیستی؟
این مسیل با مسیری طولانی و هواخواه مردم، در طول تاریخ محل که از تنگ منازل جنابان گرجی عبور می کرده و جلوی خونه حمیدرضا شون را در می نوردیده و به پشت خونه ی حاج سید رسول هاشمی می رسیده و از آنجا از قوس زمین حاج کاظم خراسانی، به منتهی الیه ی پیچ مقابل مغازه دیدنی اسبق مرحوم حاج قاسم شاهمیری (خدا رحمتش کنه چه مرد شریف و جدی و شوخ طبع و تیز و حاضر بگویی بوده و خیلی ها از او پُر از خاطرات شیرین اند) می رفته و از آنجا هم از زیر قهوه خانه جناب محمد شاهمیری عبور می کرده و از بغل مغازه نوستالژیکی مشدی خدابیامرز، رد می شده تا به سمت درمانگاه! و سپس پاسگاه! و... نهایتا به شالیزار حاجی آیش دارابکلایی ها و یه کمی هم اسرمی ها! ختم به خیر می شده.

حالا که به مرحوم مشدی (مخفف مشهدی) عزیز رسیدیم که چندی پیش مرحوم گردید، برای این مرحوم بی وارث همین جا صلواتی  یا فاتحه ای مرحمت کنیم. حرف اصلی دامنه هم، در همین جا شکل معنوی به خود می گیره.


مرحوم مشدی. عکاس: مجتبی آهنگر دارابی مدیر وب عکاسی داراب

شنیدم این مرحوم مشدی، خانه و مغازه اش را وقف هیئت زنجیر زنان پایین تکیه کرده. حبذا احسنت ای مشدی. که در فقرت از هر غنیی، غنی تر و مستغی تر بودی. و به اثبات رساندی که ثروت برای ثروتمند فقط و فقط آزمایشی برای خیر و برکت کردنه. و الّا مثل موش کارشان می شه اَنبان و انبارکردن. که بسی پستی و دنائته. و تو مشدی نشان دادی در تنهایی ات مثل لش دله بال مله، پُر از سخاوت و نجابت بودی.

همه ازت ای مشدی بی وارث و تنها، یه خاطره ای دارند. لامصّب ها! می آمدند پیش مغازه ات 8 تا نوشابه با کیک می خوردند، ولی گول ات می زندند و می گفتن 4 تا خوردیم بی کیک و کلَک و کَک!

مشدی! واقعا دکّانت، ای مشدی یه مغازه ی تمام عیار بوده. بگو چرا؟ برای اینکه واژه ی مغازه از ریشه غاز و غزوه و غازیدن است. و لذا همیشه میان مغازه دار با مشتری یک نوع غازی یعنی جنگی در می گیره. بر سر چَک و چونه و قیمته. و مشتری های تو مشدی همه، با تو حسابی و از سر دوستی مغازه و مُغازه  داشتند. فی امان الله خوانندگان دامنه. تا بعد ان شاء الله تعالی. فاتحه و یادآوری نام مشدی فراموش نشه البته. که هر یک به نوعی، مرهونشیم همیشه.