ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
تندیر جَرده
به نام خدا. این لغت از ترکیب دو واژۀ محلی شکل گرفته است. تندیر یعنی تنور نانوایی سنّتی خانوادگی. جَرده یعنی هیزم های ریزه میزه که زود مشتعل می شود و دیوارۀ تندیر را گرم و مهیای جسباندن خمیر می کند. این واژۀ تندیر جرده که یادآور تندیرنون خوش مزّه است، از این رو برای دارابکلایی ها خاطره انگیز است، که نون دستپخت مادرها یا خواهرها، بشدت مورد علاقه همگان بوده است.
تندیر نون سید عیسی شفیعی سیدمیرمیر.1395. عکاس: جناب یک دوست
حالا را نبین؛ که قدم به قدم کوچه های دارابکلا هف هش نُه تا، نونوایی داره؛ دوره های ما و گذشته ترها، این خونه ها و خانم های آنجاها بوده اند که از کَلّۀ سحر، باید آرد را پرجن می کردند ( =می آویختند) و تا دو ساعت، خمیر چسبانک و لزج را میس (=مُشت و مال) و گال میس می زدند و عرق ریزان و چهاردست و لینگ، حسابی آن را ورز می دادند که نکنه خمیر فطیرآید، آنگاه نون خوارها، هی لُغز بارشان کنند و وگ وگ نمایند.
حالا را نبین که همه و همه (=نه؛ بهتر است بگویم برخی برخی برخی) به جای جمع آوری هیمه و جرده و کاچّیله (=خُرده هیزم) برای تَش کردن تندیر، تلگرام را از سرِ بوق شب تا کلّه سحر، ورز می دهند... و با این و آن و اون، چت و مَت و شَت و پَت می کنند! که نهایتش شِلپت است و کشیده و ندامت و سرتَپ... .
یاد پدر و مادرهای درگذشته ی همۀ مان به خیر؛ و نیز یاد پدر و مادرهای در قید حیات همه ی تان به سلامتی، که با شوق و ذوق فراوان، تندیر را تَش می کردند و نون گرم و نرم و سبوس دار و مقوّی را قُوت غالبِ مان می ساختند تا خدای ناکرده مبتلای عارضۀ خطرناک کم خونی نشویم.
من واجب است یاد کنم از مرحوم پدرم (شیخ علی اکبر طالبی) که بسیار در این کار و سایر امور، خانه و خانواده و اهل و عیال و خواهران و همگی را کمک می کردند و مشارکت عجیبی می نمودند، تا امر معاش و معاد و معاذ، باهم به پیش روَد. تا لغت بعد خدا حافظ.