ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
نمک سو تخته
به نام خدا. این لغت (=نمک ساپ تخته) در محاوره ی دارابکلایی ها دو کاربرد دارد: یکی در وضع عادی اش که یعنی تخته ای که بر روی آن کارهای آشپزخانه مانند سائیدن گردو، خُردکردن سبزی و ریزکردن گوشت و ... توسط زنان خانه دار انجام می گیرد.
اما در معنای لُغزی و متلکی اش این است که وقتی کسی رو تُرش می کند و ابرو گِره می زند و اَخم و تَخم می کند و لج و لجبازی درمی آرَد و در نتیجه پیشانی اش (=به قول دارابکلایی ها سِوال یا سِفال اش) پهنا می گیرد و پهن می گردد، اطرافیان به او می گویند: وِن سِفال را هارش! نمک سو تخته بَهیه.
چیزی شبیه کارتون پینوکیو که در آن، دروغ موجب می شد دماغ دروغگو بلند و بلند و بلند و بشدت دراز شود و دروغش در بیفتد. بگذرم.