نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه
فرهنگ لغت دارابکلا
چلِک: با زبٕر حرف چ به چوب خراطیشده گفته میشود که برای بخش بالایی قلیان میسازند که داخل آن به قطر یک و نیم سانتیمتر خالی میشود تا دود از طریق نی قلیان جابجا شود. معمولاً با چوب سبک افرا تهیه میگردد. در دارابکلا این هنر توسط مهاجرینی از هندوستان که به آنان «جوگی» میگفتند ساخته میشد. اما چلِک با حرکت زیرِ چ به معنای مقدار کم یک چیز است. چلکه هم میگویند. یعنی مثلاً مقداری پول، مقداری گندم.
مِره تَش نَیته؟؟! : آتیشم نگرفت؟؟! عصبانی نشدم؟؟! منفجر نشدم ؟؟! در واقعی یعنی آتشم گرفت از بس که ... .
تِره (یا مِره) حرف هِکتبیه! یا هِکدبیه ! : به زبونم افتاده بود! به زبونم آمده بود!
پیرسری: هنگام پیری. مثلاً پیرسری معرکه گیری! سرپیری. در این سن بالا. با این پیری و مُسِنّی.
گَت: بزرگ. رشد یافته. دار گت شد. درخت بزرگ شد
خادِر ره خانّه ! : حرص میخوره. خودخوری میکنه. استرس داره. غصه میخوره.
پیرِخو ! : پیر خرفت. مانند پیر. پیر بد. خو: خوک. پیرخو: خوک پیر. گراز پیر. فرتوت.
چلک: با سکون حرف لام. تلفظ عامیانهی چرک پوست بدن. لیم.
اِنّه: میآیند.
نِنّه: نمیآیند.
اِنه: میآید.
نِنِه: نمیآید.
لینگِ رج: ردِّ پا. ردپا. جای پا. اثر برجامانده از پا روی زمین یا کف سطوح.
بِرام بِرام: دَواندِوان. تند تند. کوبان کوبان. برام برام وارش دله بیموهه.
خرکِش! : بیمزه. بیرنگ. کمرنگ. کِش یعنی ادرار. خرکش یعنی ادار الاغ. هر چیز بیمزه. مثلاً این رنجیر خرکش است! شاش خر. ادرار خر. تشبیه چای کفکرده به شاش الاغ یا خر.
پیجنه: و بهانهجویی میکند. به پای کسی میپیچد. اذیت میکند. میپیجه. لج میکنه. سماجت میکنه.
بدی؟: دیدی؟ پرسش در حالت عادی.
بدی بدی !!؟ : حالا دیدی گفتم؟ پرسش در حالت غیر عادی و کنایه و طعنه و استیضاح و توبیخ. دیدی؟ متوجه شدی؟
اِرما : ورم. تورم. التهاب. یک بیمار در بابل این واژه را میگفت. (د.ع)
ظاهرا ما نداریم.
اوشتلنگ: همان اوشتلم به زبان روسی به معنای اخطار تند (=شدیداللحن) که در گویش محلی تغییر لفظی یافت.
بِر بَی: بیا بگیر. بیا بگیر. گاهی برای توهین یا تمسخر هم هست.
مِه اِنا : چیزهای من. وسایلم. مال من اینه.
اِنه اِنه: اینجاه اینجاه. ببین، ببین. آخ آخ. افسوس. وای وای.
اِنک اُنک،: این چیزها، اون چیزها. جورواجور. متنوع خوردن. هر چیزی را خوردن. معطل کردن. این شاخه و اون شاخه پریدن. پرت و پلا.
مَردی: شوهر. یک مرد. یک مردی. مرد. آقا. اون آقا. آن مرد. شوهر.
زِنا: همسر. یک زن. یک زنی. زن. آن زن. همسر. یک زن.
تَپیل: مترادف تیل. گلآلوده. گلولای زیاد. تیلتَپیل زمانی به کار میرود که هوا و زمین بهشدت وارشی شده باشد. مثلاً تیلتَپیل دله کاجه بوریم اِسا.
مه پِش راس وونه : خاطرم جمع میشود. خیالم آسوده میشود. پشتم راست میگردد. دوری از خمیدگی زیر بار سنگین یک کاری.
دراز قِوا ! : اشاره به یک شخص خیالی برای ترساندن بچه.
وِ ره مِه وِسّه درِس کاندی؟! : این دختره را برای من راضی به ازدواج میکنی؟
این سوه دور: دفعهی بعد. دور بعدی. نوبت بعدی. این بار. این سفر و این دور. بار دیگر در آیندهی نزدیک.
کَش و خاش: آغوش. روبوسی. بغل و بوسه. آغوش گرفتن و ماچ کردن. بغل و ماچ کردن جدی و از روی شدت عشق و علاقه و دلتنگی. همآغوشی. دیدهبوسی.
صاب اِختاری! : صاحب اختیار هستی. اختیار داری.
هع اِمای گور رِه پیلم سر گنّه : تا آن زمان قبر ما با علف پیلم پوشانده و نامعلوم میشود. هع، تا آن زمان پیلم(نوعی علف، اقطی) گور ما را فرا میگیره. تا آن زمان ما مردهایم.
بِندوسّه: هم به معنای مالید. هم مالیده و تمیز. مثلاً در وجه خبری: دیوار را با گلگوگی بندوسه. اما در وجه وصفی: بندوسه دیم: یعنی شسته و رُفته و تر و تمیز.
دلنگم، تلنگم: دو معنی قریب آن این است: تکه اهرم کوچیک که در داخل گرهها فرو میکنند تا گره از هم باز نشود. نیز به معنی تکان. دل و روده بالا آمدن. لکنت، لرزش، دودلی، شک، تپقزدن، مکث، وقفه، کوتاهی، لنگش.
چم: جور. مره فلانی جه چمه. با چم و خم هم میآید.