اَلمَه جار
دامنه و عشق یوسف. ول اووه جنگل دارابکلا. عکاس: سید علی اصغر
به نام خدا. در عکس زیر اَلمَه جار کاملا پیداست و آن بالا هم انارقلت است. محله ی المه جار بب خیل، در انتهای بب خیل است و این نام جمع دو واژه است: الم و جار. الم یعنی آلم که ساقه بجا مانده نی یا گندم و جو و ذرت است. جار (=زار) یعنی جایی که چیزی را در آنجا دِپو و جمع می کنند.
البته جار یعنی همسایه. لذا دو عروس یه خانواده با هم جاری می شن. یعنی خیلی به هم نزدیکن! و سایه هم اند و اصلا با هم بد نیستن! آری باور شده! هیچ علیه هم نقشه نیم کشن. بگذرم جای خطرناکی ورودکردم.
دامنه. سیدرسول هاشمی. 1382 تشی لت. عکاس: سیدعلی اصغر
جَرّ هم میگن مثل بالامحله که بالا دست خونه فرزندان حاج اکبر را که باغ بزرگ و محل دام گسترده قدیمی شان بوده را میگن: حاج اکبر جَر. پس المه جار یعنی جایی که اینجا گندم و جو و آلم آن را جمع آوری می کردن و نیز یعنی این منطقه آنقدر آلم داشته که به آن آلام جار گفتن. مثل مثلاً پیاز جار. گندم جار. تیم جار و اسفناخ! جار.
راستی برین اینجا را ببینن به نظرم خوش منظره ترین جای دارابکلاست. (راستی جوانا شما چرا این همه تنبل اید؟ برید همه محله های داراب کلا را بگردید و حَظّ کنید. شاید هم یکی را دیدید و عاشقش شدید! آخه هممین جوری خونه نشستید و سن ازدواج ها هی رفته بالا و بالا و به سی سالگی بندشده!! نوزاد و طفل همان جوانی خوش و قشنگ بار می آد. عجله کنین بعد پیر میشین و ای نیز!! بی رمق!
آری آن وقت ها وقتی که از المه جار می رفتیم مُصیب رَف بِن اوه لی کنیم. اوه لی یعنی آب تنی (زیر آب رفتن) از این منطقه پر از میوه جات عبور می کردیم. و آی هم می خوردیم. . مثل الان نیست دیگه که طرف حتی انجیرش را هم نمی ذاره کسی بخوره و می چینه و می کَنه و می بره دوشنبه بازار یورمحله می فروشه. (که زمینش را مرحوم پدرم شیخ علی اکبر طالبی هدیه و وقف کرده به شورای محل که پارک بازی و تفریح درست کنن برای مردم. و هدیه نامه اش الان در صندوق یادگاری اش هنوز باقیه).
آی مردم بب خیل و المَه جار؛ راضی باشین راضی که ماها باغ دزدی زیاد کردیم آنجا و یورمحله و آغوز گاله! هنوز هم می کنیم چون می گیم مردم باسخاوت ما راضی اند و چه کیفی می داد آن دوره های سابق! و این دوره لاحق. یاد روانشاد یوسف به خیر.