ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
گِیون
به قلم دامنه: به نام خدا. لغت 218 دارابکلا. گِیون. یکی دیگر از لغتهای رایج روستای دارابکلا «گِیون» است. گیون یعنی پستان. و پستان هم در گویش دارابکلایی ها «پِسُّون» تلفّظ می شود. مثلاً وقتی میخواهند بگویند پستان گاو؛ میگویند: گو گیون. شاید بیشتر هم محلی هایم با این واژه خاطره دارند.
نوجوان که بودیم زمانی که چوپانان محل، گوسفندان را از صحرا برای آب دادن به قنات پِشون و دره دِله (=رودخانه) می آوردند، ما چندتایی چندتایی، کمین می کردیم گوسفند و یا بُز شیرده را گیر می آوردیم و از گیون گوسفند و بُز شیر می نوشیدیم. تبِ مالت! هم نگرفتیم! یاد ایام یاد بادا.