ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
چهل کَل
به قلم دامنه. به نام خدا. فرهنگ لغت دارابکلا. چهل کَل. قدیمی ترها می دانند چهل کَل چیست. یک باور بوده است در دارابکلا. برعکسِ این روزها که همه طلبِ باران می کنیم از خدا، در دورۀ نوجوانی ما _یعنی سالهای دهۀ شصت و پنحاه_ آنقدرها باران و بارش آسمان خدا زیاد بود، به «چهل کَل» متوسّل می شدند تا باران بند بیاد و زراعتِ کشاورز رنگ آفتاب بگیرد. چهل کَل چه بود؟
چهل کَل، یک دعانوشته مانندی (شبیه چهل قاف. چهل کلید) بود که برخی از بزرگان محل بر روی کاغدی نخ بسته، می نوشتند و آن را بر درختی یا بر بلندای بامی آویزان می کردند تا وارِش و شِلاب بند بیاد. من با چشمان خودم بارها و بارها دیدم افرادی از دارابکلا و مُرسم و اوسا با باورِ راسخ و مطمئن نزد پدرم _شیخ علی اکبر_ می آمدند و از وی درخواست «چهل کَل» می کردند.
مرحوم پدرم به مدَدِ حافظۀ بسیارعجیب مرحوم مادرم _مُلازهرا آفاقی_، نام چهل نفر «کَل» محل یا اطراف محل و یا کچل های افسانه ها و قصه ها را بر آن کاغد دراز می نوشتند و بر شاخۀ قدکشیدۀ درخت نارنگی داخل حیاط محلۀ حموم پیش مان برمی افراشتند تا هوا صاف شود و بارش پایان پذیرد. و عجیب این که پایان هم می گرفت. به این می گفتند دعای بندآمدنِ باران؛ که همان چهل کَل است یعنی فهرستی 40 نفره از افرادی که موی سرشان ریخته بود.