ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
به قلم دامنه: به نام خدا. لغت 213: مِر بَکُن. خودِ «مِر» را نمی دانم چیه. ولی وقتی با «بَکُن» ترکیب می شود (=مِر + بَکُن) معنی آن در زبان مردم دارابکلا: یعنی بسم الله بگو، نترس و برو. گاهی هم، می گویند مِر بَکُن دریا رِه میون هاکون. یعنی بسم الله بگو و نترس و از دریا هم عبور می کنی.
البته مِر گفتن در میان نسل قدیم دارابکلا، اغلب برای خلاصی از جنّ و پری بوده است؛ که نسل به نسل به ما منتقل شده است. خصوصاً وقتی کسی می خواست از گوشۀ قبرستان عبور کند، می بایست مِر می گفت تا ترس از او زدوده شود. و می شد.
یادم مانده است، برخی ها می آمدند پیش مرحوم پدرم دعا بگیرند، پدرم کتاب لا می گرفت و سرآخر می گفت: چون مریض شما، مِر نگفت اینجوری شد! آنها هم باورشان می شد.
مِر کردن، نه فقط یک لغت است که یک باور بوده و هست. هنوزم هم کسانی اند وقتی می خواهند حمام عمومی بروند از ترس جن، ده بار مِر می کنند تا دچار غول گرفتگی نوشتن. قدیم خیلی تعریف می کردند غول دیشب مرا سردخاته. چون مرِ نمی گفتند، می خوابیدند. بگذرم. (قلم قم دامنه دوم)
مر همان مهر خدای آئین مهر هست، این واژه بسیار کهن است و مال زمانیست که نیاکان ما به آئین مهر باور داشتند و مهر خدای آنان بود!
مر بکن، همان مهر بکن یعنی مهر را بخوان و صدا کن هست، یعنی نام خدا را بر زبان بیار!
سلام جناب آقای داریوش.
از شما برای این حضور و نقش تکمیلی برای لغت «مِر بکن» ممنونم. مِر مساوی مهر، جالب بود. درود.