ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
به قلم دامنه : به نام خدا. واژهی مازندرانی «همِن» کاربردهای زیادی دارد. هم جنبهی منفی دارد و هم مثبت. من گمانِ نزدیک به یقین میکنم «همِن» با «هامون» (=زمینِ هموار) همریشه باشد. مانند هِنیشتِهجا (=جای بیتپّهچوله) که در گویش محلی برای سهولت (=آسانیِ) اَداکردن آن را «همِن» میگویند. اینک با چند مثال همِن را میشکافم:
یک > به هر جای مسطّح و پَست همِن میگویند.
دو > به معنای بیرون از اتاق و فضای باز اطلاق میشود.
سه > به دشتِ صاف و بدون تپّه و پستیوبلندی میگویند «هِمِن».
چهار > به مکانی بدون موانع «همِن» گفته میشود؛ در مقابل جنگل و لَملِوار. مثل وسط جنگل؛ جایی صاف و بدون درخت و نهال.
پنج > مثال خودمونیتر «همِن» این است که هر جای هِنیشتِه (=بیتپّهچوله) را همِن میگویند. مثلاً وقتی محلیها به مسافرت میپردازند و یا برای وجینکردن به سرِ زمینها و مزرعه میروند، سفرهی صبحانه و نهار را هِنیشتِهجا پهن میکنند تا هنگام نشستن و خوردن، چَپچِلخ و وَلویلانگ نشوند. بگذرم.
اما جنبهی منفی «همِن» -که کاربردش هم بیشتر است- در چند جا بکار می رود: وقتی به کسی که بیاختیار از خانه بیرون میزند و سربههوا میشود، میگویند فلانی «همِن» دَکته. یا برای بازداشتنِ کسی که بیجهت کارهای شَریرانه میکند، میگویند اِسا تِه «همِن» نَکِف. اگر بخواهند همین نهی را شدّت ببخشند و با طعنه و گوشه آغشتهاش کنند، میگویند: اِسا تِه خَله هِم همِن نکِف. لازم به ذکر است من در نوشتن و شرح این واژه از جنابان: جلیل قربانی، دکتر عارفزاده و محمد عبدی مدد گرفتم.