فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها، خاطره‌ها، بازی‌ها ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها، خاطره‌ها، بازی‌ها ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

دُمپاش و چاپچی

چاپچی و دُمپاش


به نام خدا. این لغت برای خود داستانی طُوال و مفصّل دارد؛ اما بنای دامنه در این پست ها بر خلاصه نویسی ست.

1- دُمپاش: از چوب ساخته می شد و کارش الّک کردن جو از چیچم است. نیز گندم از خَرو. نیز  ذرّت از ریش و پَر. و نیز آفتابگردان (=تخمه و سمشکه) از پِخو. زنان قدیمی دارابکلا هر روز که آفتاب تِه می زد، در کف حیاط خونه، این تجزیه را تجربه می کردند. در واقع، دُمپاش کارش تسویه و پالایش است. درسی که بشر هم باید از آن یاد بگیرد تا خالص گردد؛ که حیف نمی گردد.

2- چاپچی: چاپچی را دارابکلایی ها به کسی اطلاق می کنند که فرتّه فرتّه دروغ می بافه. چاخان می کنه. حرف ها سرِهم می کنه تا به دام بندازه. وصله پینه می زنه که به نوایی برسه. یا کلاهبرداری کنه. یا زیر دررویی کنه. یا خیانت بورزه. یا گنجشگ رنگ کنه و قناری بفروشه.

چاپچی ها مثل برخی روزنامه ها، اساساً دروغ و تهمت و اهانت چاپ می کنن. چاپچی ها، روز را بیشتر از شب دوست دارن، چون در روز بیشتر مُخ مردم را مُچاله می کنن. که من بگذرم. تا لغت بعدی در پست آتی.

دُمپاش. عکس بالا از محمد عبدی سنه کوهی ست. دُنپاش وقتی اَداء بشه قلب به میم می شه، خونده میشه: دُمپاش. از دُم تخته چوب پِخو و چیچم می پاشه دور یا با باد یا با فوت.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد