-
لغت مازنی «تُه»
13 بهمن 1398 07:36
به قلم دامنه. به نام خدا. لغت 250. «تُه»، از واژگان محلی چندمنظوره است. ریشهی این لغت را هر چه زور زدم نتوانستم کشف کنم. البته در یک معنای آن قابل ریشهیابی است که خواهم گفت. باید با چند مثال این لفظ را به اذهان نزدیکتر کنم: گاه، تُه یعنی دلسوختن. مثلاً اگر کسی زخم و یا مریضیِ سخت و جانکاهِ کسی یا جُنبندهای را...
-
لغت مازندارنی «کِّه»
9 بهمن 1398 10:05
به قلم دامنه: به نام خدا. لغت 249. «ڪِّه» را میشڪافم ؛ اینگونه. این واژهی محلی مازندرانی، وقتی با پیشوند «آڪّ» اسڪورت (=همراهی) شود، ژرفتر فهمیده میشود. با سه مثال روشن میڪنم: ۱. وقتی مثلاً ڪسی بِنه میخورَد (=بر زمین میاُفتد) طرف مقابل، یا به شوخی و یا به جدّ و حسّ تلافی میگوید: آڪّ ڪِّه، خُب بَیّه. ۲. وقتی...
-
حخ، سرتُو، گاردِه، ورزشته
4 بهمن 1398 10:43
به قلم دامنه : به نام خدا. واژههای مازندرانی محلی «حخ»، «سرتُو»، «گارده»، «ورزشته» . این چهار واژه ابتدا در «مدرسهی فکرت» در بخش شکافتن لغتهای محلی مازندرانی، میان پارهای از مشتاقان این مبحث، مورد کنکاش قرار گرفت که جمعبندی آن با مقداری دخل و تصرّف و آرایهبندی، در دامنه ارائه میشود: «گارده» : این واژه معادل...
-
شرحی بر واژهی هِمِن
12 دی 1398 09:23
به قلم دامنه : به نام خدا. واژهی مازندرانی «همِن» کاربردهای زیادی دارد. هم جنبهی منفی دارد و هم مثبت. من گمانِ نزدیک به یقین میکنم «همِن» با «هامون» (=زمینِ هموار) همریشه باشد. مانند هِنیشتِهجا (=جای بیتپّهچوله) که در گویش محلی برای سهولت (=آسانیِ) اَداکردن آن را «همِن» میگویند. اینک با چند مثال همِن را...
-
بِینگِنه
5 دی 1398 20:10
به قلم دامنه. به نام خدا. لغت «بِینگِنه» آنچه من ازین واژۀ مازندرانی میفهمم این است: ۱. «بِینگِنه» یڪ واژه و ڪلمه نیست؛ یڪ جملهی فعلی است؛ یعنی جملهی فعلیهی نفرینیه، ڪه در دستور زبان، در ردیف فعل «امر» قرار میگیرد. ۲. معمولاً این واژهفعل، با نام «خدا» در اول آن میآید تا نفرین -چه جدّی و چه صوری- ادا شود. مثال...
-
واژهی مازندرانی «پَلی»
18 آذر 1398 15:11
به قلم دامنه: به نام خدا. شرحی بر لغتِ «پَلی». این واژهی مازندرانی بسیار پُرکاربرد است. و اگر به مثالهایی که در زیر مینویسم دقت گردد، بخشی از آن شکافته میشود:۱. ریشهاش به نظر من از واژهی پهلُو گرفته شد.۲. معنیهای متفاوت میدهد.۳. گاه یعنی نزد. مثلاً: بیا پلی من. یعنی بیا نزد من.۴. گاه معنی ڪنار میدهد. مثلاً...
-
خاطراتی از توتونکاری دارابکلا
26 آبان 1398 09:45
به قلم دامنه : به نام خدا. یادی از توتون دارابکلا و خاطرهها و واژهها: یکی از خوانندگان اخیراً در باری توتون نوشته: «چه شد یاد توتم افتادی، و خاطراتش را در ذهنمان زنده کردی، ترابوزان، بارلی، ویرجنیا، نام توتونهایی بود که میکاشتیم، البته نخبندی تن واگن سوچکه و بوم سر، رج نخ و توتم سوزن ، بوقچه و عدل بندی و یک و یک و...
-
پنج لغت دیگر داراب کلا
3 مهر 1398 07:34
کالقِوا، کاتی، دربِن سر، سیمپوش، تِغِک به قلم دامنه. به نام خدا. کالقِوا ، لغتی دیگر از لغات دارابکلا: به کُت پارهپوره، زِوار دررفته، آستر و رو چاکوچوک خورده «کالقِوا» میگویند. مثلِ کالجِل (=کهنهپارچه) یا کالدِوندی (=کَلوش و کفش) و یا کالخانه. کالقوا زیاد کاربرد داشت: وقتِ شیار با وِرزا، خالگرفتن از جنگل،...
-
لاب
29 شهریور 1398 13:17
لغت دارابکلا لغت 232 به قلم دامنه : به نام خدا دارلاب ۱. واژهی محلی «لاب» به معنای شکاف و چاک است. لاب، شکافیست که در بیننده شگفتی میآفریند. مثلاً فلانی در دعوایی خونین با بیل کلّهی فلانی را زد و لاب و لیب کرد. ۲. تنههای درختان هم گاه لاب میشود که به دارلاب معروف است. زنبورها دارلاب را کندو میکنند که اگر عسلش...
-
«آچی» و «اوتوس»
10 مرداد 1398 09:01
لغت های مازنی به قلم دامنه. به نام خدا. «آچی» و «اوتوس» . «لغت های 230 و 231» ابتدا لغت اُوهتوس. ۱. اُوهتوس، واژهای دوقلوست؛ مرکّب از «اُوه» به معنی آب. و توس به معنی واره و مانند. پس، اوهتوس یعنی آبواره، یا آبدار. و در اصطلاح عامیانه و کنایی یعنی سنگین و ثقیل. ۲. وقتی جاجیم و گلیم و لَمِه و کوب و پوستتخت، آب...
-
پیندِواج
28 تیر 1398 09:02
پیندِواج به قلم دامنه. به نام خدا. پیندِواج. در مدرسۀ فکرت نیز بررسی واژگان محلی دارابکلا را راه انداختیم. که این لغت در آنجا شکافته شد: این لغت شامل دو کلمه است: پین یعنی پینه. دواج یعنی لحاف. علاوه بر کاربردی که جنابان دکتر اسماعیل عارف زاده و مهندس محمد عبدی سنه کوهی در زیر گفته اند، دستکم دو کاربرد دیگر هم...
-
خاش پِتَک رِه رِکنِه
22 تیر 1398 10:40
خاش پِتَک رِه رِکنِه به قلم دامنه. به نام خدا . لغت 223. خاشِ پِتَک رِه رِکنِه. با سه مثال این عبارت را جا می اندازم. ابتدا بگویم الفاظ این عبارت محلی بدین معنی است: خاشِ: یعنی مال خودش. پِتَک یعنی پسِ گردن. رِکنِه یعنی می خاراند. 1. پول قرض میگیره میلیونی، جیمفنگ میشهُ و غِب.وقتی طلبکار بههرحال میبیندش و میپرسه...
-
دیم به دیم
19 اردیبهشت 1398 08:49
دیم به دیم دیم به دیم: بازنشر دامنه. عکس از: « tatkhabar » به قلم دامنه. به نام خدا. قسمت 209. دیم به دیم . مردم روستای دارابکلا اصطلاحی دارند به نام: «دیم به دیم». دیم یعنی رو، یعنی رُخ. یعنی وَجه. یعنی صورت. یعنی چهره. یعنی دیده. پس؛ دیم به دیم، یعنی رخ به رخ. رو به رو. چهره به چهره. در این اصطلاح قدیمی دارابکلایی...
-
رِ بَیتِه
24 فروردین 1398 07:16
رِ بَیتِه به قلم دامنه: به نام خدا. لغت 222. رِ بَیتِه . در دارابکلا به چیزی که یکباره جاری شود، می گویند: رِ بَیتِه. «رِ» یعنی روان، جاری، راه افتادن و ریختن. و «بَیتِه» یعنی گرفت. شد. مثلاً وقتی بگویند عسل رِ بَیتِه. یعنی عسل ریخت. عسل داره می ریزه. یا اگر آب رودخانه بعد از مدتها خشکی، یکباره جاری شود می گویند:...
-
وَل ویلانگ
16 فروردین 1398 08:02
وَل ویلانگ به قلم دامنه: به نام خدا. لغت 221. وَل ویلانگ . در دارابکلا به چیزی که زیاد کج شده باشد «وَل ویلانگ» یا «وَل وُ وِل» می گویند. وَل یعنی کج و ناصاف. و واژۀ وِل _گرچه در اصل به معنی رها و لااُبالی و لات است_ اما در پسوند بر سر وَل، به معنای همان کج و کُله است. هرگاه این حالت بسیارشدید شده باشد، به آن...
-
گِیون
17 اسفند 1397 09:39
گِیون به قلم دامنه: به نام خدا. لغت 218 دارابکلا. گِیون . یکی دیگر از لغتهای رایج روستای دارابکلا «گِیون» است. گیون یعنی پستان. و پستان هم در گویش دارابکلایی ها «پِسُّون» تلفّظ می شود. مثلاً وقتی میخواهند بگویند پستان گاو؛ میگویند: گو گیون. شاید بیشتر هم محلی هایم با این واژه خاطره دارند. نوجوان که بودیم زمانی که...
-
وِن چنیک پِره
30 بهمن 1397 09:06
وِن چنیک پِره به قلم دامنه: به نام خدا. لغت 220. وِن چنیک پِره. در بیشتر پرندگان کیسه مانندی وجود دارد که در امتداد مِری قرار دارد و چینه وارد آن می شود که به آن چینه دان می گویند. دارابکلاییها به چینهدان میگویند: چِنیک. در دارابکلا به کسی که چشمش سیر باشد و حرص و ولع نداشته باشد، می گویند وِن چنیک پِره. در منبعی...
-
خامبِه اصلاً دَنی بُووش دُووشی
23 دی 1397 06:50
خامبِه اصلاً دَنی بُووش دُووشی نمایی هوایی داراب کلا به قلم دامنه: به نام خدا. لغت 219 داراب کلا. خامبِه اصلاً دَنی بُووش دُووشی . مردم داراب کلا _خصوصاً قدیمی ترها_ در مقابل کسانی که نِق می زنند، یا تن به کار نمی دهند، یا مِنّت می گذارند، یا بدقول و بدقرارند، یا افراد تربیت شده ایی نیستند، یا کارشان را با سَمبل کاری...
-
شال وارِش
5 آذر 1397 07:25
شال وارِش شغال به قلم دامنه: به نام خدا. لغت 217 دارابکلا . شال وارِش . بزرگان خدابیامرز روستای مان دارابکلا، این اصطلاح را برای تنبل ها به کار می بردند. شال یعنی شُغال. وارش یعنی باران. جمع آن شال وارش، یعنی بارانی که نَم نَم و بسیارکم ببارد که فقط بتواند شغال را از شکار! و بیرون آمدن از لانه، فراری دهد. همین ترکیب...
-
گَت کال آغوزِ بی دله
21 آبان 1397 07:24
گَت کال آغوزِ بی دله گت کال آغوز به قلم دامنه: به نام خدا. لغت 215. گَت کال آغوزِ بی دله . اخیراً جناب «یک دارابکلایی» دامنه نویس محترم _که لغات دارابکلا را خوب از بر است و یا از بزرگان خود در حافظه دارد_ از دامنه خواسته بود ( اینجا ) این اصلاح بالا را، شرح دهم. این اجابتی ست برای آن دعوت. گت یعنی بزرگ. کال یعنی یک...
-
چَچکَل
7 مهر 1397 19:10
چَچکَل پیش نده به قلم دامنه. به نام خدا. چَچکَل . این واژه یعنی هیزمِ نیم سوزِ در حالِ سوختن و آماده برای گُر گرفتن که حالت خاموش شدن آن بیشتر از شعله ور شدنش است. مثل عکس بالا. در روستای دارابکلا، به کسی که میان دو دوست، دو انسان، دو حیوان، کلاً بین دو نفر، آتش افروزی و جنگ و دعوا می افکنَد، و پیِ دمیدنِ اختلاف و...
-
اِفتاب مار بُرده
18 تیر 1397 06:46
اِفتاب مار بُرده این، صحنۀ قبل از اِفتاب مار بُوره هسّه. 14 تیر 1397. غروبگاه دارابکلا. عکاس: هنرمند پرذوق جناب یک دوست به قلم جناب یک دارابکلایی: لغت 215: اِفتاب مار بُرده . با سلام. شما همه چیز را در مورد اصطلاحِ [ عَرِق چارکِل شُوونِه. ] ( این پست: اینجا ) تمام و کمال بیان کردهاید و جایی برای حرف من نمانده. دوست...
-
عرِق چارکِل شُوونِه
16 تیر 1397 07:57
عرِق چارکِل شُوونِه حالتی از «عرق چهارکل شوونه» به قلم دامنه: به نام خدا. لغت 214: عَرِق چارکِل شُوونِه. دارابکلایی ها این اصلاح سه واژه ای را، در دو جا به کار می برند: برای روزهای سخت شَرجی شدن هوا. در وضع مضمحل کنندۀ شرجی، عرق از تمام سر رو و بدن انسان _از ناخن پا گرفته تا موی سر_ یکسره می ریزد. بطوری که آب بدنِ...
-
مِر بَکُن
11 تیر 1397 12:57
مِر چیه؟ به قلم دامنه: به نام خدا. لغت 213: مِر بَکُن . خودِ «مِر» را نمی دانم چیه. ولی وقتی با «بَکُن» ترکیب می شود (=مِر + بَکُن) معنی آن در زبان مردم دارابکلا: یعنی بسم الله بگو، نترس و برو. گاهی هم، می گویند مِر بَکُن دریا رِه میون هاکون. یعنی بسم الله بگو و نترس و از دریا هم عبور می کنی. البته مِر گفتن در میان...
-
منجول
4 تیر 1397 08:24
منجول لغت 212 به قلم دامنه. به نام خدا. مِنجول . این واژه هم اسم است؛ هم لُغز است. و هم اعتراض و شِکوه و آه و ناله. من اسم علمی این کرم را نمی دانم. گویا به کرم خرّاط معروف است ولی مهندس محمد عبدی سنه کوهی کارشناس کشاورزی خوب می داند اگر بگوید. اسم است ، چون نام یکی از کِرم های درشت داخل کُنده های درخت است که غذای...
-
غِب بَیّهه
10 خرداد 1397 11:11
غِب بَیّهه استتار جغد هند. یا همون غِب شدن پِتکاله به قلم دامنه. به نام خدا. غِب بَیّهه . این وِرد زبانِ دارابکلایی هاست: اَی باز وِه غِب بَیّهه. غِب، یعنی پنهان. یعنی ناپیدا. از ریشۀ عربی غیب و غایب و مَغیب است. معمولاً خطاب به کسی ست که در جایی که باید باشد، نیست. حضور ندارد؛ یا دررفته است. یا جا خورده است. یا...
-
چسِن انجیر
21 اردیبهشت 1397 10:49
چسِن انجیر ( منبع عکس ) به قلم دامنه. به نام خدا. قسمت 210. چسِن انجیر . دارابکلا چند نوع انجیر دارد که هر کدام مزّه و طعم و خاصیت خاص خود را دارد و معمولاً مردم آن را اَنجیل تلفظ می کنند نه انجیر: سیوه انجیر که سرکه اش عالی ست. اِسبه انجیر که خیلی خوش خوراک است. میوه انجیر که فوق العاده و پاییزه است. خر انجیر که قطور...
-
چَفت سر
17 اردیبهشت 1397 09:49
چفت سر حاج اصغر هادی چَفت. عکاس: جناب یک دوست به قلم دامنه. به نام خدا. قسمت 208. چَفت سر و کومه . دارابکلا چند چفت داشت. چفت های قدیمی و مشهور. چفت همان کومه و بِنه است. این که چرا می گویند چفت، به نظر من علتش این بوده وقتی گوسفندها پس از چَرا، غروب به چفت و کومه بازمی گشتند، وَره (=برّه) از مادرش شیر می چَفت. (=می...
-
دِمریس
15 اردیبهشت 1397 09:39
دِمریس به قلم دامنه. به نام خدا. قسمت 207. دِمریس . دارابکلایی ها به خیط می گویند دِمریس. سرکوفت زدن را دِمریس می دانند. به زبان عامیه دمریس همان بور کردن است. یعنی طرف مقابل را با سخن ناخوش و داد و بیداد و طعنه و متلک از کوره به در کردن و حیثیت او را لکه دار نمودن. دِمریس مثل حالت سگ، که این حیوان وفادار وقتی از سوی...
-
دَگش
19 فروردین 1397 16:24
دَگش به قلم دامنه . به نام خدا. قسمت 206. دَگش . دارابکلایی ها به دگرگونی و تغییر و حتی به اشتباه و عوض شدن می گویند « دَگش ». چندمثالِ ملموس و آشنا می نویسم تا روشن تر شود: 1 - وقتی قدیم ترها به حموم عمومی قدیمی محل می رفتیم، کفش (=کَلوش) مان را زیر سوراخ های رختکن جامی دادیم تا دَگش نشود. تِن تِن یعنی تُند و سریع،...