-
لُغت های ماه مُحرّم دارابکلا
2 مهر 1396 10:56
لُغت های ماه مُحرّم دارابکلا به نام خدا. فرهنگ لغت دارابکلا. به مناسبت ماه مُحرّم _که برای دارابکلایی ها ماهی بسیارحُزن انگیز و خاطره آمیز است_ 28 لُغت مرسوم این ماه دوست داشتنی را _که در درون تکیه و دستۀ عزاداری ها رایج است_ مختصر شرح می کنم: 1- یزید بُد : چکمۀ بلند و سفید و قرمزِ شمر بن ذی الجوشن را می گویند. 2-...
-
اَشنیفه و جَخت
26 شهریور 1396 12:12
اَشنیفه و جَخت به نام خدا. دارابکلایی ها به عطسه می گویند اَشنیفه. نیز می گویند جَخت. هر گاه عطسه یکی (=فرد) باشد، آن را اَشنیفه می نامند و می گویند صَوِر بِیومهه. یعنی صبر باید کرد و نرفت. اما اگر عطسه دوتا و جفت (=زوج) شد می گویند: جَخت بیهه. برو. ساده تر بگویم دارابکلا گرچه مشهور است به دارالمؤمنین و مؤمن از خرافه...
-
دربارۀ فرهنگ لغت دارابکلا
9 شهریور 1396 08:08
از نظردهنده ای با نام «یک دارابکلایی» یک دارابکلایی با سلام . سپاس از اینکه [ با این پست: اینجا ] باعث شدید با توجه بیشتری به حرف ها و کلمات روزمره خود نگاه کنیم. اما لغات آخر فکر نمی کنم آن چیزی باشند که در مقدمه درباره آنها صحبت کردید!!! و اینکه فکر می کنم در زبان ما به "جوجه تیغی" می گویند...
-
اسم ها در گویش دارابکلایی ها
8 شهریور 1396 09:46
اسم ها در گویش دارابکلایی ها آهنگرمحلۀ دارابکلا. عصر روز 13 دی 1395. ارسالی جناب یک دوست به نام خدا . فرهنگ لغت دارابکلا . بسیاری از واژه ها خصوصاً اسم های افراد و اشیاء در گویش دارابکلایی ها می شکَند (=زیر و رو می شود). یا اساساً لغت دگرگون می شود. یا بخشی از مصوَّت جابجا می شود و یا حروف کم و اضافه می گردد. گرچه این...
-
رِمبِش
27 مرداد 1396 11:39
رِمبِش بز که سردمدار رِمبش! است به نام خدا . فرهنگ لغت دارابکلا . رِمبش در گویش دارابکلایی ها همان جُنبش است. ریشه اش از رَم و رَمیدن است. که در لهجۀ روستا، حرف راء مکسور می شود و با افزودن «بش» به آن (رِم+ بِش= رمبش) حاصل مصدری به خود می گیرد و معنی اش تکان شدید، حرکت ناگهانی و لرزۀ غیرمترقبه است. با چند مثال روشن می...
-
آغوز رُشی
10 مرداد 1396 12:44
آغوز رُشی آغوزدار. گردنۀ امامزادۀ علی اکبر اوسا-دارابکلا. سال 1395. عکاس: جناب یک دوست به نام خدا . فرهنگ لغت دارابکلا . کم کم آغوز رُشی در دارابکلا و اوسا و مُرسم آغاز می شود. آغوز یعنی گردو. رُشی یعنی کوفتن چوب بلند بر سرشاخه های درخت گردو و ریختن آن بر کف زمین. پس آغوز رُشی یعنی کَندن و چیدن گردو از روی درخت به کمک...
-
هیمه کِشی
8 مرداد 1396 10:33
هیمه کِشی هیمه کِشی با اسب. 8 مرداد 1396. روستای دارابکلا. عکاس: جناب یک دوست به نام خدا. هیمه یعنی هیزم که از نِسُوم (=جنگل) جمع آوری می شد و با اسب و الاغ و گاه هم با دوش یعنی کول، به خونه ها آورده می شد. هیمه چند کاربرد مهم برای روستاییان از جمله دارابکلایی ها داشت. برای بخاری ها. برای کِله ها (=اجاق گِلی و سنگی...
-
کایر
4 مرداد 1396 11:34
کایر به نام خدا. کایر و کایری کارکردن است نه کارگری نمودن. یعنی قرضی رفتن و قرضی پس دادن است. این یک نوع تعاون و یاری دادن بدون مُزدگرفتن است. کایری یک فرهنگ است. یک روحیه. یک اخلاق خوب. کایری در روستای دارابکلا میان مزرعه داران بسیار رایج بوده است که اندک اندک، آرام آارم و شاید هم آنی و همزمان، رو به کاستی نهاد و محو...
-
چَخ دَسّی
2 مرداد 1396 08:52
چَخ دَسّی به نام خدا. چَخ دَسّی (=چرخ دستی) هم لغت است، هم خاطره و هم عصای دست جوان های آن پرحادثه. برای ما در آن دورۀ قشنگ بچّگی ها، این چَخ دَسّی ها از مِرسدِس بنز آلمان هم گران تر! و دوست داشتنی تر بود. چَخ دَسّی. عکاس: جناب رنگین کمان چند لاشه تخته بود، دو راسته چوب، چند میخ، یک تکّه ریسمان و نیز سه بلبرینگ (=...
-
چلاس
24 تیر 1396 10:31
چلاس به نام خدا. این لغت یعنی خسیس. کنِس. یا به زبان محلی یعنی گنس. میس. چکّال. دارابکلایی ها به کسانی چلاس می گویند که دل ندارند از جیب شان خرج کنند. به آنهایی چلاس می گویند که مثل موش فقط جمع و انبار می کنند و به آن می نازند. چلاس ها آن دسته کسانی اند که پولدوست اند. طمّاع اند. تروک شان در می ره اگر یقّران پول خرج...
-
تندیر جَرده
2 تیر 1396 17:55
تندیر جَرده به نام خدا. این لغت از ترکیب دو واژۀ محلی شکل گرفته است. تندیر یعنی تنور نانوایی سنّتی خانوادگی. جَرده یعنی هیزم های ریزه میزه که زود مشتعل می شود و دیوارۀ تندیر را گرم و مهیای جسباندن خمیر می کند. این واژۀ تندیر جرده که یادآور تندیرنون خوش مزّه است، از این رو برای دارابکلایی ها خاطره انگیز است، که نون...
-
ها تِه تِروک دربُورِه
1 خرداد 1396 16:46
ها تِه تِروک دربُورِه این عکسی که از سایت ها گرفتم مصداقی ست برای «ها تِه تِروک دربُورِه» به نام خدا. این لغت تِروک، تا جایی که من زور زدم تا ریشه یابی اش کنم؛ یعنی زور. یعنی توان و نیرو. در روستای دارابکلا این اصطلاح هم نفرینی ست، هم متَلکی کنایه ای و هم تعجّبی. با سه مثال روشنش می کنم: مثلاً وقتی ببین یکی داره با...
-
شهرنُون
1 خرداد 1396 08:09
شهرنون شهرنون. قم. منزل. عکاس: دامنه شهرنون، آری همین شهرنون؛ نون لواشی که بویش فضای مینی بوس و نیسان و تاکسی به سوی دارابکلا را چنان می پیچید که از فرط گرسنگی زیاد نمی ماند به بغل دستی رو بزنی بگی: اِتّا کمه دینی بخاریم تا سره برسیم؟ مگه می داد. چنان دِه دستی چنگ می زد و می گفت توی بُقچه گره زدم وا نوونه. با این حرفش...
-
شخ عمو اِتّا اَم وسّه کتاب لا بَهی
1 خرداد 1396 08:08
شخ عمو اِتّا اَم وسّه کتاب لا بَهی نمونه ای از کتاب دعانویسی به نام خدا. در دارابکلا، مردم به امور ماوراء و غیبی خیلی پایبندند. گاهی این اعتقاد از سرحدّ خرافه ها هم می گذرد. من خیلی یادم است که بسیاری می آمدند نزد مرحوم پدرم (شیخ علی اکبر)، به زبان عامیانه می گفتند: شخ عمو اِتّا اَم وسّه کتاب لا بَهی . یعنی از پدرم...
-
بالسَّقر، بالدّرَک، بالجّهنّم؛ بمِن النّار
25 اردیبهشت 1396 12:02
بالسَّقر، بالدّرَک، بالجّهنّم؛ بمِنَ النّار نِپار (آلاچیق؛ آلونک، کلبۀ) شُوپِه؛ از مهندس محمد عبدی این چهار لغت، چهار نفرین دارابکلایی هاست در هنگامۀ لَج، لجاجت. یا در عناد و خصومت. یا قهر و قُرقُرورک. یا در خشم و عصبانیّت و نیز در لُغُز و شماتت. ریشه ی این واژگان از آیه های قرآنی ست که برای منکران معاد و بدکاران بکار...
-
تَش، اَلوگ، اَنگله
24 اردیبهشت 1396 16:26
تَش، اَلوگ، اَنگله به نام خدا. این سه لغت، هر سه لغت هم راستاست. تَش یعنی آتش. اَلوگ یعنی شعله. و اَنگله را بلد نیستم معادل بنویسم. آتشِ افروخته است. وقتی زغال یا هیزم خوب بسوزد و سرخ شود به آن حالت می گویند انگله. اما چرا اَنگله می گویند شاید به این دلیل باشد واژۀ اَخگر را منکسر کردند، شده اَنگله. چون اَخگر یعنی...
-
دَجو بَجو
24 اردیبهشت 1396 16:17
دَجو بَجو دامنه. قم. آخر اسفند 1395. عکاس: عادل به نام خدا. این لغت دَجو بَجو در گویش دارابکلایی ها، به حالتی گفته می شود که در آن همه چی بهم ریخته باشد و شلَخته. مثلاً: می رن سروقتِ لباسش؛ می بینند آی دَجو بَجو هسّه. می گن ای شلَخته. می رن سروقتِ کُمود ظروفش؛ می بینند آی دَجو بَجو هسّه. می گن ای شلَخته. می رن سروقتِ...
-
دائی سو بورده
24 اردیبهشت 1396 16:12
دائی سو بورده این لغت دائی سو که یعنی شبیه و عین و مثل دائی، مانند بسیاری از لغات دیگر روستای دارابکلا، کاملاً دووجهی ست. هم برای نَعت است و هم برای ذَم. هم طعنه است و هم فخره. هم بالیدن است و هم نالیدن. با مثال هایی آن را می شکافم. مثلاً به هم می گن: اون زنا گوونه: مِه وچه اَنده تیزهوشه. این زنا جواب دِنه: اَره خاخر...
-
لاک و کیل لاک
24 اردیبهشت 1396 16:05
لاک و کیل لاک این لغت در دارابکلا به ظرفی اطلاق می شد که با کُندۀ چوب ساخته می شد و بسیار پُرکاربرد بود از جمله: 1- در آن خمیر تَندیرنون می مالیدند و بعد گوشه ای زیر پتو یا گلیم جاسازی می کردند تا خمیر فطیر نگردد و خوب، پُخت آید. 2- از جهیزیه های زنان در قدیم بود. با ظروف مسّی و برنجی هم ردیف بود. 3_ کیل یعنی کیلوکردن...
-
کَتل کینگۀ جهنّم
24 اردیبهشت 1396 16:00
کَتل کینگۀ جهنّم کُندۀ درخت 4میلیون سالۀ آذربایجان به نام خدا. کَتل یعنی کُنده. کینگه یعنی نزدیک به ریشه ی درخت. این لغت در گویش دارابکلایی ها کاربردی لَعنتی و تمَسّخُری و لُغُزی دارد که من چند نمونه را ذکر می کنم. دارابکلایی ها این گونه می گن: وقتی از کسی بیزار و متنفّر بشن می گن: کتل کینگۀ جهنّم بَووشی الهی. وقتی دل...
-
نمک سو تخته
24 اردیبهشت 1396 15:58
نمک سو تخته به نام خدا. این لغت (=نمک ساپ تخته) در محاوره ی دارابکلایی ها دو کاربرد دارد: یکی در وضع عادی اش که یعنی تخته ای که بر روی آن کارهای آشپزخانه مانند سائیدن گردو، خُردکردن سبزی و ریزکردن گوشت و ... توسط زنان خانه دار انجام می گیرد. اما در معنای لُغزی و متلکی اش این است که وقتی کسی رو تُرش می کند و ابرو گِره...
-
دُمپاش و چاپچی
24 اردیبهشت 1396 15:53
چاپچی و دُمپاش به نام خدا. این لغت برای خود داستانی طُوال و مفصّل دارد؛ اما بنای دامنه در این پست ها بر خلاصه نویسی ست. 1- دُمپاش: از چوب ساخته می شد و کارش الّک کردن جو از چیچم است. نیز گندم از خَرو. نیز ذرّت از ریش و پَر. و نیز آفتابگردان (=تخمه و سمشکه) از پِخو. زنان قدیمی دارابکلا هر روز که آفتاب تِه می زد، در کف...
-
دِماسّی گیران
24 اردیبهشت 1396 15:46
دِماسّی گیران به نام خدا. سال های دور در دارابکلا دِماسّی گیران که زنان مُسن جوگی بودند، خانه به خانۀ مردم گردش می کردند هم کولک (=گلپَر) می فروختند و هم دِماسّی می گرفتند و هم گاهی طالع بینی می کردند و فال می گرفتند و کف خوانی می کردند و مثلاً می گفتند تو هشت تا زن می گیری و 18 تا بچه می آری! و زودتر از زنت می میری و...
-
وِن لامیزه رِه دَوِن
24 اردیبهشت 1396 15:40
هع وِن لامیزه رِه دَوِن به نام خدا. این جملۀ امریه، از جملات رایج دارابکلایی هاست. یعنی دهن طرف را ببن. حالا این اصطلاح فرمانیه ی دارابکلایی ها کی کاربرد دارد؟ باشه. می گم؟ در اینجاها که مثال می آورم کاربرد داره: زمانی که کسی شورش را در بحث و دعوا و مرافع در آورد می گن: هع وِن لامیزه رِه دَوِن. زمانی که تلویزیون مثلاً...
-
گِل گُوگی، اَس کوفته
24 اردیبهشت 1396 15:35
گِل گُوگی، اَس کوفته به نام خدا. این دو اصلاح از لغت های ترکیبی محلی روستای دارابکلا و اطراف، شامل دو واژه است: گِل، همان خاک مخصوص است که قابلیت ترکیب برای رنگ آمیزی دیوارها را دارد. و گُوگی هم یعنی فضلۀ گاو، مدفوع گاو. اَس مخفف اسب و کوفته هم مدفوع اسب، است. زنان دارابکلا (ازجمله مادر و خواهران من) تا همین سال های...
-
مِه رِه کوه سر دَخاته
31 فروردین 1396 11:44
مِه رِه کوه سر دَخاته به نام خدا. مِه رِه کوه سر دخاته. دارابکلا و فرهنگ لغت . این لغت و اصطلاح فعلی (=جمله ای) را دارابکلایی ها در چند جا بکار می برند. اغلب هم، زنان از آن استفاده می کنند. در معنای فارسی، این عبارت یعنی مرا آوار کوه فراگرفت. وقتی ناخوشی ببینند، می گن: مِه رِه کوه سر دَخاته وقتی از کار کسی مات و مبهوت...
-
گال نرگیس
5 فروردین 1396 15:29
گال نرگیس به نام خدا. به این گل خوشبوی زمستانی دارابکلایی ها می گن: گال نرگیس. گال همان گُل است و نرگیس هم شکستۀ کلمۀ نرگس. برای این لغت گال نرگیس که عکسش را جناب یک دوست دیشب تلگرام نموده به دامنه، فقط چند جمله حاضر به ذهن دارم: یکی این که یادمه هر که در دبستان و حتی دبیرستان! نمرۀ 3 می گرفت در دیکته و علوم و هندسه،...
-
کالوم و کاهدون
5 فروردین 1396 15:19
کالوم و کاهدون : پس از لُغت لُغُزی دِدیم ارّه در پست 3852 اینجا ، حالا اشاره می کنم به کالوم و گو و کادون. کالوم یعنی طویله. گو یعنی گاو. و کادون هم اسم مکان است یعنی کاه دان. جایی که کاه و کَمِل (=کاه بوتۀ شالی) و علوفه در آن ذخیره و نگه داری می کنند. که من بگذرم. حرفم این است که حالا را نبین که دیگر نه از کالوم خبر...
-
دِدیم ارّه
5 فروردین 1396 15:17
دِدیم ارّه به نام خدا. این لغتِ مرکّب لُغُزی دِدیم (=دو دَم) ارّه که در زبان و مُحاوره های روزانه و شبانه ی دارابکلایی ها، خیلی خیلی کاربرد و راهبُرد دارد به آنهایی اشاره دارد که: یک جا یکجوریه؛ جای دیگه جوردیگه! یک جا انقلابیه؛ جای دیگه ضدّانقلاب قهّاریه! یک جا دَم از این می زند؛ جای دیگه دم از اون! یک جا گنجشک...
-
فرهنگ لغت دارابکلا
5 فروردین 1396 15:07
هفتِم. هشتِم. نُهِم. دهِم. یازدهِم. سیزدهِم. چهلِم. چهل هشتِم عکس از سایت چهاردانگه: سُنّت بسم الله گویی و ناهاردهی محرّم کیاسر به نام خدا. این چند لغت _که به گویش دارابکلایی ها باید به کسر حرفِ ماقبلِ آخر تلفّظ شود_ ویژه ی ایّام عزاداری ماه محرم سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) است؛ که همه ی ما به نحوی با یکی از این...